آرشیو دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲، شماره ۵۴۰۸
پایداری
۱۴

سرباز واقعی

بهروز نافعی

حرفه ام در نیروی هوایی سلمانی بود و در آرایشگاه ستاد نیرو با چند نفر دیگر از همکارانم مشغول کار بودیم. هر روز تعدادی از پرسنل در سطوح مختلف برای اصلاح سر و صورت نزد ما می آمدند و ولی برخی از فرماندهان رده بالای نیرو را به علت مشغله زیادشان در محل کار اصلاح می کردیم. زمانی که تیمسار یاسینی مسئولیت ریاست ستاد و معاون هماهنگ کننده نیروی هوایی را عهده دار بود هر از چند گاهی در دفتر کارش خدمت وی می رسیدم و به اصلاح سر و صورتش می پرداختم. روزی تلفنی مرا خواست تا برای اصلاح به اتاق کارش بروم. بلافاصله به راه افتادم و خیلی زود خود را به دفتر وی رساندم. مشغول اصلاح سرشان بودم که یکدفعه صدایی در آیفون (آوابر) در فضای اتاق پیچید.

- تیمسار! تشریف دارید؟

-بله قربان بفرمایید.

- چند لحظه تشریف بیاورید!

تیمسار ستاری فرمانده نیروی هوایی بود که وی را برای کاری به دفترش فرا خواند، نیمی از سر شهید یاسینی را اصلاح کرده بودم و بخشی از آن باقی مانده بود. پس از قطع مکالمه بلافاصله از جایش برخاست و با همان وضع به طرف دفتر فرمانده نیرو به راه افتاد. من که از این عکس العمل سریع او متعجب شده بودم عرض کردم: تیمسار ببخشید! اگر چند دقیقه صبر کنید اصلاح تمام شود بعد بروید این طوری ناجور است! لبخندی با معنی بر لبانش نقش بست و در جوابم گفت: دیر رفتن به حضور فرمانده بدتر از بدجور رفتن است. من که از این عمل او معنی جدیدی از اطاعت و انقیاد را فهمیدم تا رفت و برگشت وی که حدود یک ربع ساعت طول کشید مبهوت مانده بودم و در دل، این روحیه نظامیگری که وجود او را لبریز کرده بود تحسین کرده و با خود گفتم: «این است سرباز واقعی»