آرشیو دوشنبه ۷ امرداد ۱۳۹۲، شماره ۵۴۲۶
ایراندخت
۱۸

ترنم باران

سهیلا نوری

نمی دانم این چه احساسی است که خدا در وجودم قرار داده، نمی دانم چرا با این که بزرگ شده ام اما به محض ناراحت شدن دلم می خواهد کنار مادرم باشم. شاید به این خاطر که در زیباترین و تلخ ترین لحظه های زندگی اش تنهایم نگذاشت و اکنون که پیر شده حتی اگر خودم هم بخواهم ردپای مهربانی اش که روی تمام وجودم حک شده است اجازه فراموش کردن او را به من نخواهد داد. مادری که کلبه مهربانی را در وجودم با امید و محبت و عشق ساخته است و هیچ توفانی یارای ویرانی آن را ندارد. ای شکوه معجزه، ای نو بهار جاویدان و ای ترنم باران همیشه با من بمان.