آرشیو پنجشنبه ۲۴ امرداد ۱۳۹۲، شماره ۱۸۰۷
صفحه آخر
۱۶

4 شعر از «شیرکو بی کس»

درختی به دیدارم آمد

مترجم: مختار شکری پور

شبی

یکی از چشمانم را جا گذاشتم

درتاریکی

برای پرنده ای که نابینا بود

***

روزی بعد از نبردی

دستی از خود جا گذاشتم

برای درختی که دست هایش قطع شده بود

***

یک بار هم پایی از خود جا گذاشتم

برای راهی که بعد از بمباران

پاهایش را از دست داده بود

***

سالها بعد

پرنده ای به دیدارم آمد

بال و آسمانی آبی به من بخشید

درختی به دیدارم آمد و

ریشه و عشقی سبز به من بخشید

راهی نیز به دیدارم آمد و

کلید دروازه واپسین روز روشن را به من بخشید

اینجا چراغی روشن است

شب تاریک بود و

دره در سکوت

و چراغ ها همه خاموش

جزچراغی

و آن

چراغ شاعری بود

که هنوز بیدار بود

به انتظار زخم شعری

پروانه

غم مخور پروانه

به خاطر کوتاهی عمرت

چرا که در این چشم بر هم زدن

آن قدر به شعر عمر بخشیده ای

که به نوح هم بخشیده نشده است

غم مخور پروانه زیبا

شمشال*

برای حسن زیرک

شمشالی مرد

آوازهایش سرمزارش رفتند ودیدند

شاخ وبرگ درختان توت

آهنگی سبز شده اند و

پرنده ها

گل ارغوان!

پانوشت:

*سازی از خانواده نی در موسیقی کردی است