آرشیو سه‌شنبه ۱۲‌شهریور ۱۳۹۲، شماره ۲۰۵۸۱
نسل سوم
۸

هوای تازه

بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، انگار نه انگار رفتنی هم در کار هست. غرق شده ایم در زندگی و تنها صبح را شام می کنیم و شام را صبح...تقریبا داریم ربات می شویم اما خودمان خبر نداریم.

سبک زندگی ما عجیب و غریب شده و تقریبا سبکی در کار نیست و هرکسی هر طوری بشود گذران عمر می کند...

خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم.

خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی به ندرت دعا می کنیم.

خیلی زیاد صحبت می کنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم و گاه خیلی زیاد دروغ می گوییم...

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را؛

تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرما. ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریک​تر...

بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم!

عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر... زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است؛ *از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید؛ عباراتی مانند “یکی از این روزها” و “روزی” را از فرهنگ لغت خود خارج کنید...

هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمی​دانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه باشد...

یادمان نرود که عمر ما تاریخ انقضا ندارد، بی تاریخ می​آید و می​رود؛ حسرت تنها سوغات زندگی دنیایی ما نشود!