آرشیو دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۲، شماره ۱۲۵۶
صفحه آخر
۱۲

ته دیگ

امروز سوار تاکسی شدم.

کنارم یکی بود که دستش مرغ و روغن و اینا بود.

خلاصه بدجوری جا رو تنگ کرده بود...

گفتم: سبد کالاست...؟

گفت: آره.

گفتم: پس ربش کو؟

گفت: مگه ربم می دن؟!

گفتم: آره بابا مگه نگرفتی؟

بدبخت پیاده شد رفت دنبال رب...!.........

خدایا منو ببخش، خودت که دیدی جا خیلی کم بود.