ته دیگ
امروز سوار تاکسی شدم.
کنارم یکی بود که دستش مرغ و روغن و اینا بود.
خلاصه بدجوری جا رو تنگ کرده بود...
گفتم: سبد کالاست...؟
گفت: آره.
گفتم: پس ربش کو؟
گفت: مگه ربم می دن؟!
گفتم: آره بابا مگه نگرفتی؟
بدبخت پیاده شد رفت دنبال رب...!.........
خدایا منو ببخش، خودت که دیدی جا خیلی کم بود.