آرشیو شنبه ۴ امرداد ۱۳۹۳، شماره ۱۳۷۴
صفحه آخر
۱۲
یادداشت خوانندگان

واژه هایی به غربت خیس مردمان مظلوم غزه

سکانس خون

مرتضی اسماعیل دوست

بال می گشاید تن غرق در خونش بسان پرواز ماهی رها ز برکه. جانش پاسبان حریت خاکی است که عطر نیاکان به شهد خفته دارد. خاک قدس، معبری است رو به آسمان پرستش. حدیث آرزومندی یارب گویانی که دستانی تا عرش اعلی را نشانه یافته اند. سرزمینی که جان عشق را تا صراط تعالی حک می کند اما سال ها با جلادانی به رنگ تازیانه، خون را سفره روح مردمانش می بیند. اشک های ظریف احمد 3 ساله و شیون های مادری به غربت گرم صحرای محشر، دیروز کربلارا در ذهن غم، هجی می سازد و تازیانه هایی از ظلم که نه بر جان مردمان غزه که بر روح یک یک آزاده خواهان، زخم را هویدا می سازد. اینجا بحث مرسوم کرسی داران عرصه قدرت نیست که مرز همدردی به وسعت قلبی است که معنای درد را به سختی تجربه دارد. مرگ نگاهی حق جو که پاسخش را در فریاد گلوله ای می بیند بی منطق گفت وگو که رگ های برآمده از هویت را نشانه رفته است. هجوم اژدهایی که زبانه های گداخته اش، به غارت روح آدمی تعریف شده و معنای جان دادن طفلی شیرخواره را در برابر چشم خیس پدر درنمی یابد. خانه در غزه، جایی است از ویرانی سقفی معلق از خانواده ای رو به هجران و مادر، داغی است که سینه خونین پسر را ناله می زند. اینجا فلسطین است. جایی که سال ها با معنای شهادت مترادف شده است. سکانسی برتر از رشادت مردمانی مظلوم در برابر سلاح بی منطق زور. قابی شکسته از سال ها جنگ نابرابر که برادر را بی برادر می سازد. چه سکانسی عظیم تر از شوریدگی احوال مردمانی که داغ سال ها دفاع از خانه و کاشانه را بیگناه بر دوش می کشند و حق را با گلویی برآمده از خون فریاد می دارند. حقی که براساس نگاه سردمداران صهیونیست غاصب، اعمال زور است و در ذهنیت بیمار آنها هر که قوی تر باشد حرفش به کرسی است و این پروتکل سران صهیونیسم، ترجمان امروزینی از قانون درند گی جنگل دیروزی است. حال تنها صداست که نگاه وجدان را به سوی مستکبران پرتاب می سازد با مشت هایی یکسان با مردمان فلسطین در راه یافتن مسیر عاشقانه ای از قدس. به همراهی پیگیری عدالت از مردمان مظلومی که گریه هایشان رو به آسمان، غمی از سوگ گذشته تا امروز دارد.