آرشیو چهارشنبه ۲۹ امرداد ۱۳۹۳، شماره ۲۰۹۲
هنر
۱۱

آنچه از «سیمین» به یاد دارم

خسرو سینایی (کارگردان سینما)

با «فریدون مشیری» عزیز بانویی جوان و جذاب در حیاط منزل «ابوالقاسم حیم» در خیابان رشت تهران (پایین خیابان طالقانی فعلی) زیر درختی نشسته بود و به اشعار ما که نسل جوان تر از آنها بودیم گوش می دادند و هردو به ما توصیه هایی می کردند. اواسط دهه 1330 بود. این اولین تصویر من از اوست. از «سیمین بهبهانی». بانویی که بعدها از شاخص ترین چهره های ادبی و اجتماعی کشورمان شد. سال ها از ایران و فضای ادبی آن دور ماندم و بیشتر اشعار فروغ یا سهراب یا اخوان ثالث بود که به دستم می رسید و بر ذهنم تاثیر می گذاشت. کم کم شعر و شاعری به حاشیه رفت و جایش را به فیلمسازی داد. اما آخرین تصاویرم از او، دیدارهایی در چند جلسه ادبی و شعرخوانی طی چند سال اخیر است. چون همیشه آراسته می آمد. باید خیلی به او نزدیک می شدم تا مرا ببیند. با احترام می گفتم: «سلام خانم بهبهانی، مرا می شناسید؟» نمی دانم به درستی مرا می دید یا فقط صدایم را می شنید اما همیشه می گفت: «بله بله البته.» در سالخوردگی، اشعارش از نظر محتوا، از بسیاری شعرای جوان، متهورانه تر و با طراوت تر بود و از نظر ساختارضرباهنگ هایی را در شعر متکی به سنتش به کار می گرفت که بسیار نادر و گاه کاملانو بود. خوشبختانه در سال های آخر عمر، آن سان که سزاوار بود، مورد قدرشناسی و احترام قرار گرفت.