آرشیو یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۳، شماره ۲۱۴۱
جامعه
۱۶
همپای آوارگان عراقی - 5

شهر کارواش ها

می رویم سمت بازار بزرگ شهر، آنجا پر است از مسافرخانه های ارزان. چندتایی را بالاوپایین می کنیم. راهروهای کثیف و تاریکی دارند، با صاحبان بدعنق و بی اعتماد. مدام تاکید می کنند که نباید کسی را بیاوری. می گویند هر ایرانی که می آید، به شب نرسیده دست یکی را می گیرد و می آورد هتل! بازمی گردیم به همان هتل. برق قطع شده و نمی شود در آن ظلمت نشست و افسرده نشد. می آیم بیرون و در باغچه کوچک هتل می نشینم. مسافران هتل هم هستند؛ همه مرد، همه آواره، همه در حال سیگارکشیدن و چای غلیظ خوردن. سلام می کنم، کسی جواب نمی دهد، چراغ های رابطه هنوز تاریکند.

یکی از شنگال آمده، یکی از تکریت و دیگری از امارات. اولی و دومی پناهنده جنگ هستند، سومی، اهل تجارت است که برای خرید پارچه آمده به عراق. تعریف ها تغییر کرده اند. سلیمانیه بیشتر از قبل به یک شهر تجاری بدل شده و این را می شود از سرانه مصرف بالای مردمش، ماشین های گرانقیمت و لوکس و تعداد بی نهایت کارواش هایش حدس زد. سلیمانیه شهر کارواش ها شده؛ شهر کارواش های بزرگی که ماشین های لوکس را برق می اندازند. شهر واردات گسترده آب معدنی و زباله های پلاستیکی، شیشه ای و کاغذی که جایی در آن سوی شهر دفن می شوند و گویی هنوز مردم زنگ خطر این همه زباله را نشنیده اند، اما بوی زباله ها از باغچه هتل هم به مشام می رسد.