داستان آن مرد رو به موت و فرزندان بی خردش
روزی پیری در بستر بیماری افتاد. آنقدر افتاد که فاصله اش تا مرگ به قدر تار مویی بود.
آن شنیدستی که آن پیر مریض/ آمد از اوج و فراز رو به حضیض
پیر فرزندانش را گرد خویش جمع کرد به جهت موعظه و پند و اندرز و وصیت و اینها. فرزندان وی، یکی از یکی نفهم تر و به غایت ابله اما از حیث هیبت گردن شان را تبر نمی زد و ناف شان هرگز در پیراهن شان نمی گنجید. القصه، پیر به هر یک چوبی داد و گفت: «ملک الموت به سراغم آمده و عنقریب شما را ترک کنم. می خواهم وصیت کنم شما را. این چوب ها را بشکنید.» فرزند اول شکست. فرزند دوم شکست. فرزند سوم شکست. پیر که گمان نمی کرد فرزندان چوب ها را بشکنند و پیش بینی چنین وضعیتی
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.