آرشیو چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۳، شماره ۵۸۱۹
گزارش
۹
فتوگراف

همزیستی با خطر

شیرین مهاجری

اولش به نظر می رسد خیابان کج است یا شاید هم عکاس دستش را کج گرفته اما نه. هیچ کدام. این تیرهای چراغ برق هستند که کج و کوله رفته اند تا کله آسمان. تیرهای سیمانی غول پیکر که از آن بالاخیره خیره به این پایین نگاه می کنند و شاید فکر سقوط آزاد در ذهنشان می چرخد. یک باد شدید کافی است. یک باد شدید مثل همانی که چند وقت پیش تهرانی ها تجربه اش کردند یا برخورد کوچک یک خودرو. اصلا باد و تصادف هم لازم نیست. کافی است یکی از این تیرهای غول پیکر و کج و معوج دیگر نتواند خود را سرپا نگه دارد و هوس خلاص شدن از این وضعیت کج طوری به سرش بزند. بعد هم تلو تلو خوران خود را رها کند و چارچنگولی بچسبد به زمین. مثل همانی که چند وقت پیش افتاد روی یک عابر و فیلمش هم همه جا پخش شد. این غول ها اما داستان های دیگری هم دارند. سیم های لختی که از بدنه روشنایی های فلزی کوچه و خیابان و پارک ها بیرون ریخته، معلوم نیست تا کی قرار است براحتی و با خیالی آسوده قربانی بگیرد. بعضی بیلبوردهای تبلیغاتی و تابلوهای راهنمایی و رانندگی هم دست کمی از تیرهای چراغ برق ندارند و هر لحظه می توانند سلامت و جان رهگذران را تهدید کنند. تابلوهای غیراستانداردی که انگار برای نصب شان هیچ قاعده و قانونی در نظر گرفته نشده و فقط برای خالی نبودن عریضه، در زمین کاشته شده اند. اما همین تابلوها و علائمی که برای پیشگیری از خطر نصب شده اند، خودشان خطری جدی هستند. برای چشم و سر عابرانی که بی هوا با آن ها برخورد می کنند. چه کسی مسئول است؟