آرشیو شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۳، شماره ۵۸۴۹
شعر
۷

شعر

5 شعر از مرتضی مهدی پور

1

من گنگی ام

که چاه را

بند به بند

معنا می کند

تا هر گاه که بخوایی

صدای آب را

گام به گام بالابکشی

به همین سادگی

گنگی را معنا می کنم

و آب را بر دست های تو می پاشم

2

چه گرم دیر می آیند

و چه سرد زود می گذرند

دختران ساده خوشبخت

بی آنکه باری بر دوش کشند

خود نیز باری می شوند

3

دلم برای رویایی می سوزد

که از مرز رفتن گذشت و به آبی رسید

و در خیال وجودش

باران را می شمرد

سهم اش را گرفته بود

از باران

و حضور آبی رویا

و قتی که هر قطره اش

زندان هزار خاطره فراموش شده را

بی انحنایی

در روز شب اش محبوس می کرد

چشم کدام نگاه بسته خواهد ماند؟

چشم کدام نگاه باز...

4

برای لحظه ای خاموش شدند

صدای ترمزها

و بوق تمام ماشین های تقاطع

وقتی که بطری آبم را

روی گلهای گلدان ریختم

همه مرا می دیدند گویی و من

تنها نگاه مبهوت کودکی را دیدم

که نگاه شان را

نگاه می کرد

5

می دانم خیلی زود است

که شب هنگام

پا روی پا بگذارم

بر نیمکت پارک

زیر نور چراغ

سیگاری روشن کنم

و با نیم نگاهی به آخرین نقطه پیاده رو

به دیر شدن بیندیشم