آرشیو پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۳، شماره ۳۱۷۴
نسل چهارم
۱۳

صف خودکاری

پرستو بهرامی راد
سکانس اول

خودکار قرمز: بدو دیگه. آنقدر موهاتو مدلش را عوض نکن. یک عینک گذاشتن آنقدر طول نداره که... کتت را درست کن. الان صاحبون میره.

خودکار آبی: اگر دقت کنی من خیلی وقته آماده هستم. دارم بروشور جشنواره را نگاه می کنم. به جای گیر دادن به عینک و کت من یک راه حل بده زودتربا مذاکره بتونیم صاحبمون را به دیدن این فیلم ترغیب کنیم.

خودکار قرمز: باز فلسفه بافی هایش شروع شد. میام این بار با چوب از تریبون سخنرانی پایین می کشمت ها...

خودکار آبی: فقط می تونم ابراز تاسف کنم (همراه با بغض)

سکانس دوم

خودکار آبی: اینجا هم بی برنامگی!از اهل هنر بعید بود 20 دقیقه وقتمون را تلف کردن.

خودکار قرمز: به جای این حرفا یکم اطراف را بنگر. ببین چه خبره؟ بهار در راه است. بریم برای مذاکره با خودی...

خودکار آبی: مذاکره با خودی؟! همچین بهاری بخورد روی سر من.

خودکار قرمز: امروز خیلی بی اعصاب شدی. بهار بیاد من حتی حاضرم به جای سه وعده یک وعده جوهر به خودم تزریق کنم.

خودکار آبی: از حشمت اهل جهل به کیوان رسیده اند/جز آه اهل فضل به کیوان نمی رسد٭

سکانس آخر

خودکار آبی: یک فیلم عالی بود. حتما در جشنواره های خارجی هم جایزه می گیرد.

خودکار قرمز: فردا میرم تو شبکه های اجتماعی یک درس درست و حسابی به همه عوامل این فیلم کذایی میدم. همه چیز را سیاه نشون میدن.

خودکار آبی: نشان دادن واقعیت ها کار سینماگر است.

خودکار قرمز: نادان همه را مثل خودش می بیند.

خودکار آبی:...

*با اجازه از لسان الغیب حافظ شیرازی