آرشیو پنجشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، شماره ۲۱۰۱۱
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن؟

آرزوی باران

در کوچه های یخ زده تاریخ، چشم انتظار دیدن خورشیدیم

ما عابران کوچه تنهایی، در منجلاب حادثه پوسیدیم

مولامیان پنجه تاریکی، در امتداد این شب طوفانی

با آرزوی آمدن باران، در انتظار روی تو خشکیدیم

امروز خون عاطفه می بارد، از آسمان زخمی دل هامان

ما مرگ شعر آینه ها را باز، در انقباض ثانیه ها دیدیم

پشت نگاه شهر عروجی نیست، یعنی هبوط، عادت مردم شد

دیشب طنین غم زده ای می گفت: سمت بلوغ فاجعه تبعیدیم

حالااگرچه نبض غزل کندست، اما نگاه ملتمسش جاری ست

در کوچه های یخ زده تاریخ، چشم انتظار دیدن خورشیدیم

فرزانه سعادتمند

***

دلت می آید؟

تو که درد آشنای اهل دردی

تو که دست کسی را رد نکردی

بگو حالاکه دل هامان شکسته است

دلت می آید آیا، برنگردی؟

***

جمعه وصال

غرق غمم و قرار جانم مهدیست

دل خسته ام و تاب و توانم مهدیست

هر جمعه رسد به چشم گریان گویم

من بنده و صاحب الزمانم مهدیست

***

از بس که هواها و هوس دارم من

در هجر تو، تنگی نفس دارم من

آقا تو بیا که حال من خوب شود

دانی که زیاده، خار و خس دارم من

***

در غیبتی و به تو خیانت کردم

با هر گنهم تو را جسارت کردم

امروز تو را قسم دهم بر زهرا

آقا تو ببخش اگرچه غفلت کردم

***

انگار فرج برای ما حاصل نیست

انگار که توبه های ما کامل نیست

از بس که گناه کرده ام، می دانم

این جمعه وصال، بهر ما شامل نیست

محمد مهدی عبداللهی

***

می دانم که می آئی

می آیی از آن دورها می دانم این را

پر می کنی از عدل، دامان زمین را

در انتظار گام هایت می کنم فرش

این دل، دل شیدایی بی بغض و کین را

سر می نهم بر شانه هایت تا بیایی

تسکین دهی یک لحظه این جان حزین را

موعود من کی خواهی آمد؟ می شمارم

تا آن زمان این لحظه های واپسین را

وقتی بیایی مهربان از شوق دیدار

برخاک درگاه تو می سایم جبین را

در ظهر یک آدینه می گویند ای خوب

می آیی و فریاد خواهی کرد دین را

می آیی و شمشیر سرخ عدل در دست

امضا کنی آن وعده های راستین را

از ریشه می گویند خواهی کند ای مرد

در لحظه موعود نسل ناکثین را

سیدعلمدار ابوطالبی نژاد