آرشیو شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۴، شماره ۲۲۷۸
روزنامه فردا
۲۰
پشت جلد

وقتی کلمات احساس کافی ندارند!

کریم ارغنده پور

دیروز با رئیس یک اتحادیه معروف قرار دیدار داشتم. برایش پیغام گذاشتم و قرار را تنظیم کردیم. پاسخ هایش کوتاه و دیرهنگام و بی حوصله بود. من معمولااز هیچ رئیس و مدیر و اصولاهرکسی که احساس کند مهم است، تقاضایی ندارم. همیشه چنین بوده ام و جز این نمی توانم باشم. با وجود این سر وقت در جایی که گفته بود حاضر شدم ولی او نیامد. بارها برایش پیغام فرستادم ولی جواب نداد. پس از مدتی برگشتم. ساعاتی بعد تماس گرفت، زمین و زمان را برای نیامدنش به هم بافت و عذرخواهی کرد. به او گفتم متاسفانه این نوع اخلاق در بین مدیران ما چیز غریبی نیست. شخصا امیدوارم حرف هایش همان طور که می گفت باشد، ولی اگر واقعا چنین نباشد، عذرخواهی چه دردی را دوا می کند وقتی خود را در جایگاهی برتر از دیگران می نشانیم؟ گاهی احساس مدیربودن به قدری در وجود ما خانه می کند که همه دیگران را زیردست خود می پنداریم. متاسفانه باید بگویم دستگاه اداری ما چنین روحیه ای را می پروراند. مراجعان هم می آموزند که برای کسب منافعشان بر این روحیه چشم ببندند یا از آن بدتر به تملق روی آورند. واقعا حالم دگرگون می شود از نوشتن این کلمات. توسعه یک کشور فقط به شاخص های اقتصادی و رفاه عمومی نیست، بخش مهمی از آن به کیفیت روابط بین افراد وابسته است. اگر یک مدیر بداند برای حضور در مسندی که هست باید پاسخگو باشد و افراد صاحب حقی هستند که بدون واهمه از او پرسش می کنند، مطمئن باشید هیچ گاه نه خودشیفتگی اش و نه احتمال سوءاستفاده اش از آن مسند از حدی فراتر می رود. اگر یک مدیر بداند که قانون برتر از روابط و پول و هرچیز دیگری است، همین ترس از قانون او را به تمکین حقوق و شخصیت شهروندان وامی دارد. وقتی مدیر با مکانیسم شایسته سالاری بالانرفته باشد، به جای کاری که باید، تمام تلاشش را به کار می گیرد تا فقط پایه های میزش محکم تر باشد. سخن آخر اینکه بزرگ ترین آفت یک مدیر، دروغ است.