آرشیو یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، شماره ۲۲۹۰
روزنامه فردا
۲۰
از این ستون به اون ستون

هم میهن

ناهید طباطبایی

پیوندهای زیادی وجود دارند که از مردم یک کشور «هم میهن» می سازند. یکی از محکم ترین این پیوندها، خاطره جمعی است؛ خاطره هایی که از زمانی که به یاد می آوریم، همه ما را به هم گره می زند و بدون توجه کردن به اینکه کجای ایران به دنیا آمده ایم ما را به هم متصل می کند. از سوی دیگر دورانی که در دبستان و دبیرستان می گذرانیم بسیار مهم است و از آنجایی که تحت سیستمی مشابه، تجربه های مشابهی را سپری می کنیم، نقش بسیار مهمی در دیوارهای بنای این خاطره جمعی ایفا می کند. از مهم ترین خشت های این بنا، کتاب های درسی هستند. هنوز هم تمام هم نسلان من می دانند که «هما دختر خنده رویی است» و «آن مرد داس دارد» و «کوکب خانم زن پاکیزه ای است». هنوز همه هم نسلان من می دانند که روی پلکان قلعه که روی جلد بزرگ کتاب تاریخ پنجم دبستان نقاشی شده بود، یک سرباز ماد، نیزه به دست کشیک می دهد و وظیفه او درواقع همان حفاظت از خاطره جمعی نسل ماست. پرویز کلانتری از نقاشانی است که بسیاری از این تصویرها را نقش کرده اند. «چوپان دروغگو»، «روباه و زاغ» و «حسنک کجایی؟» را حتما به یاد می آورید یا آن نانوایی را که در تنور نان می پزد و بنایی که آجربه دست در لابه لای ورق های کتاب های درسی ما خانه می سازد. و جالب اینجاست که تمام این آدم ها، چهره هایی دلپذیر و مهربان دارند، همگی لبخند می زنند و آن قدر آشنا و صمیمی هستند که انگار در همان کوچه ما زندگی می کرده اند. و بعد دیگر، نقاشی های کاهگلی اوست که اینجا و آنجا دیده ایم و روی جلد صفحه سی و سه دور «رنگین کمان» که بارهاوبارها با بچه هایمان شنیده ایم. از پرویز کلانتری بسیار باید آموخت. هرچند که نسل جدید ما چندان علاقه ای به آموختن از پیش کسوتان ندارند و هریک می خواهند تمامی راه را به تنهایی بپیمایند و نام خود را بر هر خیابانی بگذارند. خوشا به حال پرویز کلانتری و دیگر نقاشان و هم نسلانش که توانسته اند چنین به کمال برسند و بی هیچ چشمداشتی آثار خود را خلق و نام خود را بر خاطره جمعی ما حک کنند. خداوند به او سلامتی، دستان پرقدرت و عمر طولانی بدهد.