آرشیو سه‌شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴، شماره ۲۲۹۲
زاویه
۱۲
تجربه

ابوالفضلی که به یاد ماند

جواد ماهر

در این چند سالی که از معلمی ام در روستاهای محروم می گذرد، شاهد صحنه های مختلفی از کمک مردم به مدرسه بوده ام. خصوصا در این چند سالی که وضع مالی مدرسه ها بد تر شده است. مادری را به خاطر دارم که با شرم و خجالت یک دو هزار تومانی مچاله را گذاشت کف دستم. همکاری که از حقوق سر برجش کمک کرد. مدیر و معاونی که قبض برق مدرسه را بین خودشان تقسیم می کردند. غریبه های آشنایی که از صدها کیلومتر دورتر به صرف خواندن و شنیدن یک خبر، برای دانش آموزان نیازمند و خرید تخته سیاه برای مدرسه، پول فرستادند. مادری که صندوق صدقات خانه اش را از زیر بال چادرش گذاشت روی میز مدیر و گفت: «مدرسه از هر جایی مستحق تر است». با چشم خودم چنین صحنه هایی را دیده ام، اما بابای ابوالفضل از همه دیدنی تر بود. ابوالفضل، دانش آموز خوب و نازنین کلاس اولی مان، زیر آوار دیوار سست خانه ای ماند و از بین ما رفت. روزی که با معلم های مدرسه برای عرض تسلیت به خانه ابوالفضل رفته بودیم، وقتی بلند شدیم، پدر، عیدی های ابوالفضل را گذاشت کف دست معلمش و گفت: «اینها را برای کلاس خرج کنید». ما با 35هزار تومان عیدی ابوالفضل، یک تخته وایت برد کوچک خریدیم و نصب کردیم توی کلاس اول. معلم کلاس، یک خط سیاه گوشه تخته کشید و رویش نوشت: «به یاد ابوالفضل». حالاابوالفضل همیشه توی کلاس است. هم ابوالفضل و هم همه کسانی که دلشان برای تعلیم و تربیت فرشته های کوچک می تپد.