آرشیو پنجشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۴، شماره ۵۹۷۹
صفحه آخر
۲۴
یادداشت

فلک را سقف بشکافیم...

غلامرضا امامی

سه شنبه شب در شط پرشوکت و شکوه شب دل ها شاد شد، ایران شاد بود. در کوی و برزن، خانه و خیابان شعله پرشور شادی دل ها را شادمان ساخت. زنان و مردان، جوانان و پیران، با چشم های خود دیدند، حتی کودکان، خندان و پایکوبان نقشی نو و طرحی تازه بر آینده این خاک پاک قلم و رقم زدند. ماه ها، جهانیان نظاره گر مردانی خردمند به ظرافت ظریف و یارانش دیده دوخته بودند که چهره دیگر ایران را نمایاندند.

قرن ها پیش شاعر بزرگ ما فردوسی گفته بود

مدارا خرد را برابر بود/ خرد بر سر دانش افسر بود

ستون خرد بردباری بود/ چو تندی کند تن به خواری برد

کسی کش خرد باشد آموزگار/ نگهداردش گردش روزگار

در جهان ما گریزی از گفت و گو نیست. مشت های برافراشته خشم و خشونت، زبان های تیز جهل و جنگ و جدل راه به جایی نمی برند. به پنجه خرد و مهر، تدبیر و مداراست که گره ها باز می شود، که پنجره ها گشوده می شود.

ددان و دیوان در پی جور و جنگ اند و نیکان و پاکان آوای دوستی و سلام صلح سر می دهند. دیشب جهان به تماشای مردمی خیره شد که می گفتند زنده باد زندگی. مردمی که شادی را برای همه می خواهند که دوستدار راستی و آزادی اند. تا نیمه شبان فرشته شادی به ایران می نگریست و پر و بال گسترده بود.

همه با هم مهربان بودند، خونی از دماغی نریخت، مشتی بر پیکری فرود نیامد و همزمان با دمیدن خورشید گویی مردمان با خود می خواندند:

آفتاب زندگی تابنده باد/ چشم ما بر طلعت آینده باد

در میدان ولیعصر، مردی با همسرش و دو کودک خردسالش بر موتوری آرام می راند و به شادی می خواند: ایران ای سرای امید...