تازه ترین شعرهای سید علی صالحی
یکی از شوخی های روزگار ما
همین است که عده ای می گویند
شب
گاهی هوا تاریک است،
و شب
هیچ ربطی به نومیدان بی عصا ندارد!
مراقب باش زمین نخوری
هوا واقعا گاهی شب است.
هی ی ی ی... چراغ پر نقطه چین
او که برای رسیدن به صبح
شتاب می کند،
هرگز به هیچ فتیله خاموشی
نخواهد رسید!
این روزها
آدمی... گاهی
عبارت های آواره ای می شنود:
راست، عجیب، دروغ، درست،
حرف ها مفت،
کلمات... کهنه،
مشق ها بی نوشت.
ببین روزگار
پای ما چه نوشت
که انگار هرگز به یک فعل لازم ساده
نمی رسیم.
بعد... بعضی ها بی هوده می گویند:
همین خوب است،
طلبت...!
کاسه کاسه
به کوچه بیایید
بیدار بمانید
گوش به زنگ باران باشید.
ابرهای خانه به دوش
تا تشنه ای نبینند
نخواهند بارید.
خلایق... هی خلایق
شما
خوابتان چقدر سنگین است!
نزدیک تر بیا
صدایت به صنعا نمی رسد،
حلب یا کابل...؟
کسی بر دیوارهای دمشق نوشته است
عشق را به قحط سال آدمی چه کار
فراموش کن دنیا امن است!
بیا برگردیم
ما از مسیر بی فانوس مدیترانه
به جایی نخواهیم رسید.
می گویند در بازار برده فروشان
یکی سکه... هزار آدمی
هزار آدمی به یکی سکه!
راه مغرب دور است
قندهار در قفا،
قونیه پیش رو،
آیلان، عزیز، فرخنده، عبدالله...!
از این میان
تنها سقراط می داند
او که از کرانه های کوبانی گذشته است
نواله کرایتون را به دریا خواهد ریخت!
آنقدر نمردم
تا ماندم و دیدم
دوباره درندگان جابلسا
از دخمه به درآمده
دارند جنازه های بی گور ما را می جوند!
حالامی گویید چه کنیم!؟
هیچ!
همه سرهای بریده خویش را
در آغوش گرفته
منتظر تک تیرانداز کوری هستیم
که یک شب برف
قرار است از گرگ نر زاده شود!