آرشیو سه‌شنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴، شماره ۸۵۰۰
صفحه آخر
۱۲

وصف مرگ

سختی جان کندن و حسرت از دست دادن دنیا، به دنیاپرستان هجوم آورد. بدنها در سختی جان کندن سست شده و رنگ باختند، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فراگرفته، زبان را از سخن گفتن بازمی دارد و او در میان خانواده اش افتاده با چشم خود می بیند و باگوش می شنود و با عقل درست می اندیشد که عمرش را در پی چه کارهایی تباه کرده و روزگارش را چگونه سپری کرده؟ به یاد ثروت هایی که جمع کرده می افتد که در جمع آوری آنها، چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناک گرد آورده و اکنون هنگام جدایی از آنها فرارسیده و برای وارثان باقی مانده است، راحتی و خوشی آن برای دیگری و کیفر آن بر دوش اوست. اما مرگ همچنان بر اعضای بدن او چیره می شود، تا گوش او مانند زبانش از کار می افتد، پس در میان خانواده اش افتاده نه می تواند با زبان سخن بگوید و نه با گوش بشنود.

«خطبه 109 نهج البلاغه»