آرشیو چهارشنبه ۳‌شهریور ۱۳۹۵، شماره ۴۶۲۳
فرهنگ و هنر
۱۲
دیالوگ طلایی

آژانس شیشه ای کارگردان: ابراهیم حاتمی کیا

ساناز قنبری

حاج کاظم (پرویز پرستویی): می دونی یه گردان بره خط، گروهان برگرده یعنی چی؟ می دونی یه گروهان بره خط، دسته برگرده یعنی چی؟ می دونی یه دسته بره خط، نفر برگرده یعنی چی؟

نگاه: نگاه سینمای ایران به عرصه جنگ هیچ گاه تک بعدی و تک محوری نبوده است و تقریبا از همان روزهای نخست شکل گیری سینمای بعد از انقلاب، سینمای جنگ نیز بتدریج پا گرفت و همپای سینمای انقلاب رشد کرد. در این میان «آژانس شیشه ای» نه تنها در این ژانر که از مهم ترین و بهترین فیلم های سینمای ایران محسوب می شود که به رغم بارها پخش از تلویزیون همچنان تازه، جذاب و تاثیر گذار است.

خلاصه داستان: عباس (با بازی حبیب رضایی) یک بسیجی شهرستانی است که ترکش خمپاره ای را کنار شاهرگ گردنش از دوران جنگ به یادگار دارد. او به اصرار همسرش نرگس برای معاینه به تهران می آید که در خیابان با مربی سابقش در جنگ حاج کاظم (با بازی پرویز پرستویی) روبه رو می شود. حاج کاظم او را نزد پزشک می برد. پزشک وضعیت عباس را بحرانی تشخیص می دهد و توصیه می کند هرچه زودتر برای درآوردن ترکش به لندن برود. کاظم برای تامین هزینه سفر عباس حاضر می شود اتومبیلش را بفروشد. در آژانس هواپیمایی، خریدار اتومبیل پول را بموقع به کاظم نمی رساند و او بناچار به رئیس آژانس پیشنهاد می کند تا رسیدن پول سوئیچ و مدارک اتومبیل را به گرو بردارد، اما رئیس آژانس نمی پذیرد. کاظم بر اثر تهمت ها و سخنان ناشایست رئیس آژانس عصبانی می شود و شیشه دفتر آژانس را می شکند و پس از خلع سلاح یک مامور نیروی انتظامی، مشتریان آژانس را گروگان می گیرد تا مسئولان ترتیب سفر فوری او و عباس را به لندن بدهند. احمد (که خود همرزم کاظم بوده) همراه فردی به نام سلحشور (با بازی رضا کیانیان) به عنوان نمایندگان نیروهای امنیتی وارد آژانس می شوند و از کاظم می خواهند سلاح را کنار بگذارد. کاظم نمی پذیرد و به احمد و سلحشور تا شش صبح مهلت می دهد تا ترتیبات سفرش به لندن را فراهم کنند. بالاخره افراد داخل آژانس آزاد می شوند و سلحشور با خیالی آسوده همه چیز را پایان یافته تلقی می کند؛ اما احمد با بالگرد سر می رسد و با حکمی از مسئولان رده بالا، عباس و کاظم را به فرودگاه می رساند، اما درست هنگام تحویل سال نو، عباس به شهادت می رسد.