آرشیو شنبه ۱ آبان ۱۳۹۵، شماره ۲۷۰۹
روزنامه فردا
۲۰
روایت

قصور پزشکی یا قصور مطبوعاتی؟

محسن امیریوسفی

رضا رستمی عزیز رفت، به همین راحتی، آن هم در آستانه 40سالگی؛ در اوج خلاقیت و آمادگی برای نوشتن، مدیریت کردن و قلم زدن در راهی که به آن معتقد بود. در زمانی که مطبوعات کشور بیش ازپیش به وجود اشخاصی صادق، باسواد و حرفه ای مثل رضا نیاز داشت، ولی فرشته مرگ به عادت هزاران ساله، این دلایل را با لبخندی می شنود، چون از دید او وقت رفتن بوده و بس! ولی دلیل مرگ نابهنگام رضا رستمی چه بود؟ مقصر تومور مغزی خوش خیمی بود که غده هیپوفیز او را دربر گرفته بود؟ یا پزشکی که جراحی خودش را با تشخیص ظاهرا نادرست عروق و نهایتا خون ریزی مغزی بیمار و دو جراحی اضافی و بی نتیجه دیگر برای جلوگیری از خون ریزی به پایان رساند؟ شاید هیچ کس به اندازه من قدر پزشکان حاذق و کاردان را نداند که چند سال پیش یکی از آن خبرگان به نام دکتر بابک زمانی با تشخیص درستش مرا از مرگ مغزی نجات داد و به همین دلیل امروز دیدن چنین اتفاق دردناکی برایم هولناک و غم انگیزتر است و دردناک تر از همه، پاسخ حیرت انگیز آقای جراح به همسر داغدار رضا رستمی است که بعد از گذشت تالمات روحی اگر صلاح بدانند خودشان خواهند گفت. از اینکه بگذریم، شاید هم مقصر اصلی کسانی بودند که چهار ماه رضا رستمی را خانه نشین کردند؟ یا کسانی که وقتی رضا به خاطر حق آنها استعفا داد، سر پایین انداختند و به کارشان ادامه دادند! اهالی مطبوعات و اهالی سینما در قضیه درگذشت تاسف بار کیارستمی بزرگ تلاش زیادی کردند که قصور یک پزشک و نه همه جامعه پزشکی را فریاد بزنند و دادخواهی کنند هرچند جوابش فقط سه ماه دوری آقای دکتر از بیمارستان بود! ولی حالابعد از رفتن تاسف بار رضای عزیز، باید غیر از مقصریابی، به مسئله ای مهم تر فکر کرد و آن لزوم همبستگی بیشتر در جامعه مطبوعات، جامعه سینمایی و جامعه هنری کشور است؛ همبستگی ای که باعث می شود رضا رستمی های دیگر در اوج خلاقیت کاری، این گونه خانه نشین و اسیر مرگ زودهنگام نشوند و بتوانند حداقل امنیت شغلی را داشته باشند. ولی هرچه بود گذشت، هرچند فراموش نمی شود. مهم این است که رضا رستمی دیگر کنار همسر فداکارش، خانم الهه خسروی و دختر نازنینش، رها، نیست. رضا با عمر کوتاهش، تاثیر خودش را در عرصه مطبوعات و خبررسانی گذاشت، خوش به حالش که چنین زندگی کرد و صدحیف که بیشتر نماند،