آرشیو یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، شماره ۲۷۴۸
روزنامه فردا
۲۰
ماجرای عشق و عاشقی میدون

شما بگو چی کار کنیم؟

پوریا عالمی

اگر بروی توی روزنامه بنویسی، می گویند: سانسور را پذیرفتی.

اگر توی اینترنت چیزی بنویسی، می گویند: پشت کامپیوترنشستن که نشد فعالیت.

اگر شعار بدهی، می گویند: اینها همه اش شوآف است و می خواهی دیده شوی.

اگر پا شوی بروی جلو مجلس و سکوت کنی، می گویند: داری به جامعه هزینه تحمیل می کنی.

اگر بنشینی خانه و کاری نکنی، می گویند: ترسو هستی و مسئولیت اجتماعی نداری.

اگر با آن وری ها مصاحبه کنی، می گویند: تن دادی.

اگر با این وری ها مصاحبه کنی، می گویند: وا دادی.

اگر جریان حاکم را نقد کنی، می گویند: از جریان رقیب پول گرفتی.

اگر جریان رقیب را نقد کنی، می گویند: از جریان حاکم پول گرفتی.

اگر درس بخوانی، می گویند: آخرش که چی؟

اگر کتاب بنویسی، می گویند: خب که چی؟

اگر عاشقانه بنویسی، می گویند: اسکل هستی و از واقعیات جامعه دوری.

اگر واقع گرایانه بنویسی، می گویند: قالتاق هستی و چشمت به جوایز خارجی است.

اگر کافه راه بیندازی، می گویند: شاسکول هستی و کاری به توده و طبقه کارگری و کودکان کار نداری.

اگر بروی از کودکان کار فیلم بگیری، می گویند: شامورته بازی درمی آوری و داری فیلم بازی می کنی.

اگر هر کاری کنی، می گویند: حتما از خودشان است که نمی گیرندش.

اگر بگیرندت، می گویند: زندان هم شده شوخی، همه را می گیرند.

اگر زودتر آزاد بشوی، می گویند: حتما خودت را فروختی.

اگر تا آخرش صبر کنی، می گویند: خودقهرمان پنداری داری.

اگر زندگی کنی، می گویند: چرا نمی میری ما راحت شویم؟

اگر بمیری، می گویند: تقصیر خودش بود که مرد. راحت شد.

وصیت

سوفیا... سوفیا... عشق من... تو بگو من به کدام ساز این جماعت برقصم؟ عاشق تو؛ میدون دوم.