آرشیو دوشنبه ۲۳ امرداد ۱۳۹۶، شماره ۳۸۷۹
صفحه آخر
۱۶
چوب الف

چوب به دست های وطنی

دیبا داوودی

سازمان های عریض و طویل، کارمندان نمونه، دلسوزهای فرهنگی، فعالان خوش ایده همه و همه بسیج می شوند و بازهم کماکان از ایجاد یک جهش واقعی برای ارتقای فرهنگ مطالعه یا سرانه ملی کتابخوانی بازمی مانند بعد برخی شرکت ها و البته برخی نهادها همچنان معتقدند اگر به کارمندشان حقوق بدهند تا هر روز زنگ خانه ها را - ساعت 11 صبح یا 3 بعد از ظهر، فرقی نمی کند- بزند و خواهش کند اهل منزل بیایند جلوی در تا کتاب های معمولا بی کیفیت با چاپ های بد و طراحی های بی مزه شان را معرفی کند و بگوید اگر پول دو جلد را بپردازند می توانند سه کتاب دریافت کنند، احتمالا موفق خواهند شد و نه تنها محصول تولیدی خود را به فروش می رسانند که حتی گامی بلند جهت ارتقای سواد عمومی برمی دارند. شاید چنین فعالیت هایی همچنان در شهرهایی با امکانات اندک یا روستاهایی دورافتاده بتواند مفید واقع شود اما حقیقتا در مواردی نظیر تهران یا شهرهای بزرگ قطعا ضدتبلیغی ویران کننده است. همین که آن موسسه درکی از حفظ شان کالای تولیدی خود ندارد، همین که تصور می کند می تواند با کتاب همچون محصولی ارزشی برخورد کند و در خوش بینانه ترین شکل، از کمپانی های خارجی الگوبرداری کند موفق خواهد شد، یک فاجعه است. برای مثال مجموعه «مختصرمفید» آکسفورد نیز روی جلد خود برچسب می زند: پرداخت بهای دو کتاب و دریافت سه کتاب. اما این بار نیز بگوییم این کجا و آن کجا. قطعا آکسفورد راس ساعت 3 بعدازظهر زنگ در خانه ای در لندن را برای عرضه کتابش نمی زند. یعنی اگر کتاب در ایران بی قدر و منزلت می شود، نتیجه اتفاقات خارق العاده ای نیست. همین بی خردی های کوچک و بزرگ می تواند جای کتاب و کتابفروشی، فرش ماشینی چینی طرح گبه(!) در خانه ها بکارد و فلافی زنجیره ای در خیابان ها. البته اگر اصلا بر این باور باشیم که کتاب روزی روزگاری در جامعه ما شان و جایگاهی داشته است.