آرشیو دوشنبه ۳ مهر ۱۳۹۶، شماره ۳۹۱۴
صفحه آخر
۱۶
چوب الف

هزار افسانه ی ناگفته

دیبا داوودی

خاطرات مددجویی اروپایی از روز و روزگار سپری شده اش در افغانستان را می خواندم که پیش خود فکر کردم بد نیست نگاهی به وضعیت کتابخوانی در افغانستان طی سال های اخیر بیندازم.

در خاطرات این مددجو، افغانستانی ها، هر یک قصه اند و شنیدنی و یکی از جالب ترین نکات برایش این است که اغلب زن ها افسانه های زیادی از بر هستند. بهار سال 1393، در همین ستون از سرانه مطالعه افغانستان نوشتیم و از میل به همکاری ایران و افغانستان در حوزه چاپ و نشر.

میل به همکاری ایران با کشوری به معنی دقیق کلمه دردکشیده که هزارهزار قصه و افسانه در سینه مردمانش می تپد اما انگار تاریخ، مجال گفتن و شنیدن شان نمی دهد. عبدل خلیل مینوی در کابل تایمز می گوید: «وقتی افغانستان هنوز آباد نشده، وقتی 70 درصد جمعیت کشور بی سواد هستند، وقتی هنوز جنگ های نفوذی و تحمیلی در حال وقوع هستند نمی توان انتظار پیشرفت فرهنگی داشت.»

جست وجو پیرامون سرانه مطالعه افغانستان بی فایده است و البته از کشوری که نزدیک به چهار دهه گرفتار جنگ سرد و بعد جنگ های ضدتروریستی بوده است انتظار ثبت آمار و ارقامی مشخص نمی رود.

اما می توان برای همکاری جدی تر ایران و افغانستان در زمینه نشر قدم برداشت و امید داشت دو کشوری که قرابت های فرهنگی و زبانی بسیار دارند بتوانند به دور از بحث و حاشیه های سیاسی، در جهت پیشرفت اهداف فرهنگی و اقتصادی همکاری کنند.

طبعا با تعریف کردن پروژ ه هایی کتاب محور بین ایران و افغانستان، گردش مالی مناسب تری برای ایران و امکان ارتقای فرهنگی افزون برای افغانستان قابل پیش بینی است و با کمترین توجه بتوان از آن همه قصه و ناگفته، روایت ها یافت و بازاری هرچند کوچک اما حقیقی برای مولفان ایرانی در همسایگی یافت.