آرشیو چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۶، شماره ۴۹۳۳
صفحه آخر
۲۰
منزل هفدهم

زمان: ششم محرم الحرام 61 هجری

کربلا

عمر بن سعد، نامه ای را از عبیدالله دریافت می کند که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فرو گذار نکردم و توجه داشته باش مامورانی برگزیده ام که هر روز وضعیت را به من گزارش کنند.

حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می گیرد تا نزد طایفه ای از بنی اسد که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد.» تعداد90 نفر به پا خاستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبیب نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. امام گفت: «لا حول ولا قوه الا بالله.»

نامه امام حسین (علیه السلام) از کربلا به برادرش محمد بن حنفیه و بنی هاشم: «... مثل این که دنیا اصلا وجود نداشته (این گونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست.» حضرت «زهیر بن قیس» را فرمانده راست سپاه و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس(ع) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه ها نزدیک می شد، ولی حضرت تیری نینداخت و فرمود: «دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.»