آرشیو سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، شماره ۴۹۴۲
فرهنگ و هنر
۱۶

سه شنبه های شعر

یا علی گفتن تو

بیژن ارژن

دست من و دست یاعلی گفتن تو

هستی ها مست یاعلی گفتن تو

وقتی که علی نقطه بسم الله است

بسم الله است یاعلی گفتن تو

پارمیدای همیشه

نصرت الله مسعودی

مگر در این صدا

بال شکسته چند کبوتر

در غربت و شب

قطره قطره چکیده است که

دود آشیان های سوخته

دست از دلم بر نمی دارد

مگر کدام مرغ عشق دوباره

چشم در چشم تابوت خویش

در صف بازماندگان

به بدرقه خود ایستاده است،

که باز هندسه مرگ

شکل غریبی دارد

مگر چه توفانی

زیر و بم این لحن را امشب

چنین زیر و رو می کند

که مرغان دریایی هم

بر گرده موج ها

از گریه باز نمی ایستند.

«تنهایم، تنهایم»

با بوی دلتنگی شب بوهایی

که از من

تو را می خواهند!»

صدا

از آن سوی سیم است

که تیره ترین ابرهای عالم را

با چند واژه

به بام این خانه مخابره می کند

تا شاعر بیچاره

کتیبه باران خورده ای شود

که شانه به شانه عشق و اسطوره

بازار به بازار بگردد، شاید

روزی در گوشه ای مدرسه ای پا بگیرد

که در آن

«دوست داشتن»

آن چنان آسمان آبی را

بغل کند که

سودای گیسوی لیلی

و مشق های مجنون

درس کهنه ای بیش نباشد.

پارمیدا

کاش امشب

بی آن که فردای صبح قیامت

از جا بلندم کنند

بر بستر دلتنگی عزیز این شب بوها

بغل تنهایی تو مرده بودم!

مضمون سرگردان

مصطفی محدثی خراسانی

اگرچه روبه رویم گفته باشی از تو بیزارم

کماکان دوستم داری، کماکان دوستت دارم

من و این چهارچوب در، تو و تردیدی از باور

نمی خوانی به تائیدم، نمی رانی به انکارم

سکوت هرچه فریاد و صدای هرچه خاموشی

طلوع شام هجرانم، غروب صبح دیدارم

من آن مضمون سرگردان که در قالب نمی گنجد

رباعی های بابایم، دوبیتی های عطارم

نخواهم آنچه می بینم، نبینم آنچه می خواهم

برآنچه نیست مشتاقم، از آنچه هست بیزارم