آرشیو پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۶، شماره ۳۹۳۹
صفحه آخر
۱۶
در حوالی ادبیات

نوبلیست ها در یک قاب

اسدالله امرایی

«نیم ساعت بعد، وزیران مجددا دور میز سر جای شان مستقر شدند. جای خالی رفته ها به چشم نمی آمد. کمی بعد رییس جمهور وارد سالن شد، گنگ و گول به نظر می رسید، گویی خبر ناگواری به او داده بودند که تحملش برایش سخت بود. نخست وزیر که پشت سر او وارد شد، حالش خوش بود. علت این موضوع، خیلی زود روشن شد. زمانی که با اشاره به شکست اقدامات قبلی از ابتدای بحران، خواستار تغییر راهکار اجرایی شدم، حتی تصورش را نمی کردم که امکان موفقیت از سوی یکی از دو وزیری که اینک در بین ما نیستند، مطرح شود. لابد متوجه شده اید، منظورم وزیر سابق فرهنگ است، به مدد ایشان، امکان بررسی طرح های دشمنان و استفاده از جنبه های مثبت آنها به نفع خودمان فراهم شده است، وزرای دفاع و کشور زیرچشمی به هم نگاه کردند، گل بود به سبزه نیز آراسته شد، تعریف و تمجید از ذکاوت خائن اخراجی و برکشیدن او به اوج آسمان.»

رمان بینایی نوشته ژوزه ساراماگو در انتشارات مروارید به چاپ چهارم رسیده است. ژاپنی ها هم که دست به دعایشان خوب است در معبدی جمع شده بودند و برای موراکامی دعا می کردند، اما وقتی ایشی گورو جایزه را برد به همان اندازه به ابراز خوشحالی پرداختند تا شاید درسی باشد برای ملل دیگر. «هرگز رهایم مکن» ایش گورو با ترجمه سهیل سمی در نشر ققنوس منتشر شده بود. و ترجمه دیگر از آن با ترجمه مهدی غبرایی در انتشارات افق با عنوان «هرگز ترکم مکن.» اغلب آثار ایشی گورو با ترجمه های خوب منتشر شده است. «آخر سال که بیاید، دیگر پرستار نخواهم بود، و گرچه این کار خیلی چیزها نصیبم کرده، باید اقرار کنم که از فرصت استراحت با آغوش باز استقبال خواهم کرد. آرام رفتن و فکر کردن و به یادآوردن. حتم دارم که هوس سروسامان دادن به خاطرات قدیمی ام، دست کم تا حدودی در یک واقعیت ریشه دارد: ریشه در این واقعیت که خود را برای تغییر ضرباهنگ زندگی ام آماده می کنم. به گمانم آنچه واقعا می خواستم این بود که تمام اتفاقاتی را که پس از بزرگ شدن و ترک هیلشم میان من و تومی و روت رخ داد به یاد بیاورم و در ذهنم حلاجی کنم.»