آرشیو سه‌شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۶، شماره ۶۶۳۸
صفحه آخر
۲۴
عکس نوشت

زادروز مردی که بهار بود

افرا امیری

هر کنسرتی که برگزار کند، آخرش باز صدای مردم برای درخواست یک آهنگ بلند می شود: «مرغ سحر». استاد شجریان تجربه درخواست اجرای مرغ سحر را بارها و بارها در کنسرت هایش از سر گذرانده وحالا انگار اجرای آن به سنت تبدیل شده است.

«مرغ سحر» ملک العشرای بهار حالا بازتاب همه آرزوهای ماست. شاعری که هرگز در حد و اندازه شعر نماند و نامش حالا به سیاست، ادبیات، شعر و... گره خورده است. امروز، روز تولد محمدتقی بهار است.

او اگرچه سیاست را از 20 سالگی شروع کرد اما شعر برایش پیش از اینها آغاز شده بود. خیلی پیشتر. از آن زمان که پدرش در شب های بلند زمستان برای شان ترجمه آثار الکساندر دوما را می خواند و بعد شاهنامه و... اگرچه پدر اصرار داشت که شعر را رها کند و به دنبال تجارت برود، اما پسر بیش از آنها به شعر و ادبیات دلبسته بود. دلبستگی که حتی در بحرانی ترین روزهای تاریخ معاصر ایران آن را رها نکرد.

با این حال نامش به بلندی همان قله دماوندی که برایش سرود: «ای دیو سپید پای دربند/ ای گنبد گیتی ای دماوند» در تاریخ ایران ماندگار است، نه فقط به عنوان فعال سیاسی، نماینده مجلس یا وزیر فرهنگ، که به عنوان کسی که با «سبک شناسی» اش مرجعی قابل اطمینان و همچنان قابل رجوع برای ادوار شعر فارسی نوشت و با اشعارش و روزنامه «تازه بهار» و «نوبهار»ش طرحی نو درافکند.

با این حال کیسه ندوخت، نه از ادبیات، نه از سیاست. وقتی برای درمان سل به سوئیس رفت و به خاطر وضعیت بد مالی مجبور شد درمان را نیمه کاره رها کند و بازگردد، همه می دانستند که او هرگز از اصول خودش کوتاه نمی آید حتی وقتی پای جانش در میان باشد. با همان حال مریض هر روز راهی دانشگاه شد و سرفه کنان آینده ادبیات ایران را به دست شاگردانی سپرد که هر کدام پایه ای محکم و استوار در ادبیات ایران به شمار می روند.

امروز زادروز تولد مردی است که ایران را و ادبیات ایران را عاشقانه دوست داشت و بخش مهمی از داشته های امروز ما به مدد همت بلند اوست که تنها بود وتنها رفت اما جاودانه ماند و می ماند.