آرشیو شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۶، شماره ۶۶۴۶
صفحه آخر
۲۰
از دل ادبیات

بیان شاعرانه درد

حامد ملکی (نویسنده)

اگر به من و شما باشد؛ بی شک معتقدیم که ادبیات کهن پارسی اش درهم جوشی است از مدح شاهان ریز و درشت، شکایت از یاران خوب دیدار جفاکار، پاره ای از نکات و حالات عرفانی، مختصری نصایح اخلاقی و قصه هایی چند از جنگاوری رستم و شوریدگی مجنون. تقصیری هم نداریم. در مدرسه همین ها را خوانده ایم. اما حقیقت چیز دیگری است. در این گنجینه چیزهای دیگری هم می توان یافت که خواندنش خالی از لطف نیست. یکی اش همین وصف شاعران از بیماری های جسمانی شان.

طبیعی است بزرگان ادبیات فارسی هم نظیر هر انسان دیگر بیمار و دردمند می شده اند. با این تفاوت که مثل من و شما ناله نمی کرده اند. دردشان را در قالب شعر به یادگار می گذاشته اند. مثلا کلیم کاشانی را در نظر بگیرید. در اواسط عمر به جرب یا به قول ما آبله مبتلا شده بود. تاثیرات این بیماری سخت بر اندامش را با تصویری هنرمندانه نشان داده است:

مگر نشیمن مرغ اجل شود تن من

جرب فشانده بر اندام خسته ام ارزن

می بینید؟ از دریچه ذهن خلاق شاعر، بیماری آبله نظیر صیادی زبردست است. جوش های پدید آمده از این بیماری شبیه ارزن اند و مرگ پرنده ای که به طمع برچیدن این دانه ها روی جسم نحیف او می نشیند.

یا به شعر نظامی گنجوی دقت کنید که گویا در اواخر عمر به پارکینسون دچار شده بود و از لرزش ناخواسته دستش شکایت داشت:

چنین که لرزه به دستم فتاد از رعشه

به بزم دهر چه سان ساغر نشاط خورم؟

از دید حضرت نظامی شادی مثل ساغری است که نمی تواند بنوشدش. چه آن که لرزش شدید دستش باعث می شود تمام محتویات جام سرریز شود و چیزی به لب های تشنه شاعر نرسد.

و بعد بروید سراغ کمال الدین اسماعیل شاعر توانمند اصفهانی که از درد چشم در عذاب بود:

چشمم گل شکفته و اشکم گلاب گرم

هرگز مباد کس چو من اندر گل و گلاب

چنان که می بینید از دید شاعر چشم سرخ شده و ملتهبش لابد در آینه شبیه گل سرخ است و آن همه اشک سرازیر از چشمش مانند گلاب.

بله.

از این دست ابیات در دیوان هر شاعری پیدا می شود. غرض آنکه ادبیات فارسی برای هر حال و مقام انسان پیشنهادی دارد. حتی هنگام بیماری سخت هم، می توانید ادبیات بخوانید و صدایی را بشنوید که از پس قرن ها با شما همدردی می کند. امتحان کنید. جای دوری نمی رود. تازه جگرتان هم خنک می شود. از ما گفتن بود.