آرشیو یکشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۶، شماره ۲۱۷۸۸
ادب و هنر
۷

سروده ای از استاد حبیب الله چایچیان (حسان)

باز این چه نواست، وز کجا می آید...

باز این چه نواست، وز کجا می آید

کاین نغمه به گوش آشنا می آید

یارب چه غبار دلنشینی است که باز

بر لوح دل از خاطره ها می آید؟

این کیست، که از قصه پر غصه او

غم های دگر، به انتها می آید؟

این کیست، که بر پرده دل چنگ زند

کز شور غمش، دل به نوا می آید؟

این کیست، که از شتاب چرخ عمرش

گرد غم و طوفان عزا می آید؟

این کیست، که از شعار آزادی او

بر گوش مجاهدان، ندا می آید؟

این کیست، که هر کس شنود نامش را

با چشم تر و، نوحه سرا می آید؟

این کیست، که هر جا گذرد، همچو بهار

بوی گل سرخ، از فضا می آید؟

این کیست، که حج خویش، ناکرده تمام

لبیک به لب، به نینوا می آید؟

خون در دل عاشقان حق، می جوشد

یک لاله عذار حق نما می آید

از شهر نبی، مسافری سرگردان

با قافله اش، به کربلا می آید

این عاشق سرگشته، حسین است، حسین

کاینجا به مشیت خدا می آید

این ذبح عظیم است، که از بیت خدا

با جمله عزیزان به منا می آید

اکبر به شتاب، از پی ثارالله

با قلب حسین، پا به پا می آید

قاسم که درین سفر بجای حسن است

آید به نظر که مجتبی می آید

عباس به پاس محمل خواهر خویش

چون سایه زینب، ز قفا می آید

گر جنگ و ستیز است، خدایا، در پیش

پس دختر زهرا به کجا می آید؟

کس نیست «حسانا» که بپرسد ز رباب:

با اصغر شش ماهه، چرا می آید؟