آرشیو چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶، شماره ۶۶۷۱
صفحه آخر
۲۴
عکس نوشت

تاریکی گذشته، ناتمامی آینده

افرا امیری

نهایتا 15 یا 16ساله اند. خیلی که بخواهی سن شان را بالا حساب کنی. در بحرانی ترین دوره زندگی، بلوغ از راه رسیده و زمانه سر مهربانی ندارد. خاصه با این بچه ها که انگار هیچ کس به فکرشان نیست. کسی که جرمی مرتکب می شود، شایسته همدردی نیست. این را همه می دانیم، این حکمی است که در همان نگاه اول می توان براحتی آن را صادر کرد، شانه بالا انداخت و گذشت. رنج دیگران، رنج ما نیست. عقوبت دیگران نیز. اما کاش همه ماجرا همین بود. کاش پشت سر این بچه ها سال های ناکامی، فقر، نداری و تنهایی ننشسته بود.

آنها کودکان فقرند. نه فقط مادی. چه کسی تا به حال یک کتاب دست شان داده است؟ چه کسی به فکر پر کردن اوقات فراغت شان بوده؟ آن کودکی که در کوچه های تاریک و بن بست گذشته، مگر چه نتیجه دیگری جز این می توانسته داشته باشد؟ دردناک اینجاست که بعد از این هم چشم انداز روشنی وجود ندارد. ازاینجا هم تاریکی با زندگی شان آمیخته شده. نهایت به جرم سرقت به کانون اصلاح و تربیت می روند، حبس می کشند و باز رها می شوند تا به آن زندگی که بود برگردند. تا این دایره را دور بخورند و برگردند سر جای اول. مگر برای کودکی شان فکری شده بود که حالا برای جوانی شان برنامه ای وجود داشته باشد؟ آنها قربانی هستند یا قربانی می گیرند؟ بین این دو جمله رابطه مستقیمی وجود دارد. برای همین نمی دانی باید چه کار کنی؟ نمی دانی چه موضعی باید بگیری. پشت چهره های پوشیده شده شان با دست، نگرانی و بلاتکلیفی، ترس و تنهایی نشسته است. سرنوشتی که در انتخاب و ساختنش هیچ نقشی نداشته و ندارند.