آرشیو پنجشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۶، شماره ۳۹۸۱
غیر قابل اعتماد
۱۴
طنز مطروحه

با دوست دشمنی کن با دشمنان تبانی

انجمن های ادبی از قدیم الایام رسمی به اسم «مطروحه» داشته اند. غالبا بزرگ تر محفل، یک بیت شعر را به عنوان «مطروحه» مطرح می کرده و از شاعران حاضر در صحنه می خواسته که در همان وزن و با همان ردیف و قافیه، شعر بگویند و در جلسه آینده بخوانندش. یک جور مشق شاعری بوده و تمرینی برای بهتر سرودن. ما هم در ستون «طنز مطروحه»، بیتی از یک شاعر بزرگ را برای رفقای شاعرمان می فرستیم و از آنها می خواهیم که از یک بیت تا چند بیت، بر همان سبک و سیاق بگویند: منتها طنزپردازانه.

سعدی- علیه الرحمه-:

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی

دودم به سر برآمد زین آتش نهانی

جواد زهتاب:

آیین دلبری را، رسم فسونگری را

گفتی که: می توانم، گفتم: نمی توانی

جواد نوری:

زیر فشار دوران، طاقت بیار ای دوست!

من مطمئنم این را حتما تو می توانی!

محمود بنی نجار:

یک شب نشد که با او در یک اتاق باشم

ای داد از جدایی! فریاد از گرانی!

مسلم حسن شاهی:

یک عده از چپ و راست، سرگرم اختلاس اند

ما نیز فی البداهه، سرگرم شعرخوانی!

محسن طاهری:

گفتند طنز بنویس از مشکلات کشور

اما چه می توان گفت؟! مشکل یکی دوتا نی!

سعید طلایی:

با دوست زندگانی، دلچسب مثل رانی است

هم مزه کرفس است بی دوستان جانی

روح الله احمدی:

ذوقی چنان ندارم، اما به عشق رویت

فی الفور بیت گفتم تا منتظر نمانی!

عبدالرضا قیصری:

خودکار را به جای سیگار کردم آتش

سعدی به محتسب گفت: بیچاره روانی!

عبدالله مقدمی:

رفتم طلافروشی، سرویس نو پسندید

(دودم به سر برآمد زین آتش نهانی)!

عبدالحسین انصاری:

وقتی که پای پولی هنگفت در میان است

با دوست دشمنی کن، با دشمنان تبانی