آرشیو چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۶، شماره ۳۰۵۷
صفحه آخر
۱۶
یادبود

برگی از دفتر عشق

یدالله شمسایی

مرده بدم، زنده شدم، گریه بدم، خنده شدم، دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

«مولانا»

وقتی دفتر عشق شهید گشوده می شود، پرده ای از یک زندگی حقیقی کنار می رود که ویژه حال و هوا و سینه پرسوز و داغ است. او که از عالم مجاز به جهان حقیقت چشم گشوده است، عشقی دارد که زنده ماندگی تقلید و تکرار در معیشت را ذهنش برنمی تابد. تفکر و عقیده بدون دلیل و تقلیدی را کسانی مانند شهید مهدی سامع نمی پذیرند. عشق او، از جنس دنیای مادیات و واقعیت های اعتباری و لذت های زودگذر و عسلی نبوده است.

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست «حافظ»

عشق چنان سیطره ای بر روح و روان جانباز دارد که شب های بیداری و دردهای استخوان سوز را قابل تحمل می کند و با آن نوعی سازگاری برقرار می کند. که جانباز می تواند مدال افتخار پایداری و صبر و خویشتن داری را برای بیش از سه دهه به گردن بیاویزد. از ناله ها نوای نی ای بسازد که از جدایی ها شکایت می کند و از زمانی که نای نی عاشقانه اش را از نیستان بریدند، آرام و قرار نداشت. نگاهش که فراسوی کرانه های ما را می نگریست، می گفت:

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود

رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست «حافظ»

هر انسانی در جهانی زندگی می کند که به او تعلق و دلبستگی دارد و ویژه اوست؛ جهانی که با جهان دیگر انسان ها تفاوت دارد. کسی نمی تواند به درون جهانی که رزمندگان جانباز و معلول، در آن نشو و نما می کنند، می سوزند و می سازند و نرد عشق می بازند و می نالند، وارد شود. مگر به اندازه ای که جانبازان پرده از راز نهانشان بردارند و مهر سکوت را بشکنند و برگی از دفتر عشق ورزی را بگشایند و پله پله تا ملاقات خدا سیر و سلوک کنند و قطره ای از دریا را بر حروفی بچینند و بر زبان جاری کنند. گاه، آنقدر گوش فهم مخاطب چرکین است که درک و بصیرتی از کلام دفتر عشق معلول ندارد و او می داند که نباید با نامحرمان خلوت انس، درد دلی داشته باشد. آنگاه لبخندی بر لب می نشاند و... سلامی و والسلام.

حالت شهید آگاهی و شکیبایی «حاج مهدی سامع» در مواقعی این گونه بود؛ مگر اینکه در جمع محفل دوستان و یارانش، تشخیص می داد باید حرف دلش را بر زبان آورد. با این حال می گفت:

هر کسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من «مولانا»

پس از اینکه درخواست می شد خاطره ای را بیان کند، با کلامی دلنشین، نرم و آرام و با لحنی ساده و صمیمی سخن می گفت که به دل می نشست و همه ساکت و سراپا گوش می سپردند و از شیرین زبانی اش حظ وافری می بردند. دفتر عشق شهید مهدی، به اندازه 34 سال مقاومت و پایداری، پرخاطره، باصلابت، نستوه و استوار بود. شهید جانباز پس از فراغت از تحصیلات ارشد دانشگاهی، اهل مسائل و موضوعات جدید و مدرن رایج بود. با روشن بینی و روشن اندیشی به تحلیل مسائل می پرداخت. در مباحث و گفت وگوهای جدلی، از مرز ادب و احترام به عقاید مبتنی بر کثرت گرایی و عقلانیت (استدلال گرایی و اخلاق) خارج نمی شد؛ خشم نمی گرفت؛ پرخاش نمی کرد؛ در پایان بحث، لبخند ملیح و رضایت بخشی، گونه اش را می شکفت و فضای مباحثه را آرامش می بخشید، انتقاد منتقد را به دل نمی گرفت. اگرچه سخن گوینده، با همه ایده، تفکر و باورش منافات داشت، گلایه نمی کرد؛ عصبی نمی شد؛ پارسایی، فروتنی و احترام متقابل را زیر پا نمی گذاشت. این سلوک انسانی، اخلاقی و ادب و متانت شهید مهدی، او را محبوب دوستان و یارانش کرده بود و همه او را از صمیم قلب دوست می داشتند. محفل بدون او روشنی، صفا، لطف و حلاوتی نداشت. هیچ گاه فخرفروشی نکرد و به علت معلولیت، دیگران را مقصر و خود را طلبکار قلمداد نکرد. او سنگ صبور و شانه مهربانی و تحملش، تکیه گاه معلولانی بود که به او پناه می آوردند و سر بر شانه اش می گذاشتند و گریه می کردند و او با سعه صدر و دلداری و روحیه دادن به آنان، آنگاه با بیان آرام و رضایت بخشی می گفت:

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

«حافظ»