آرشیو شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۶۷۱۵
صفحه آخر
۲۴
عکس نوشت

آتش نشان ها در جدال با آتش سوزی ساختمان برق حرارتی وزارت نیرو

این بار همه برگشتند

مرضیه صادقی

ماسک اکسیژنش را برمی دارد صورتش را دود گرفته و چشم هایش سرخ است چیزی را در طبقه منفی چهار جاگذاشته؛ شاید نفسی که از سال قبل هنوز بالا نیامده است. چشم هایش سرخ شده از دود شاید هم از بغضی که هنوز مانده. آتش نشان است کارش نشاندن آتش است. هربار که آتشی را خاموش می کند چیزی ته قلبش فرومی نشیند. خاکستری از آتشی که دوستانش را با خود برد. دیگری دستش را پشتش گره کرده انگار می خواهد به خودش اطمینان دهد که این بار همه برمی گردند. همه نگاه می کنند همه منتظرند تا خبر بدی نشنوند، خبر بد که بیاید خودش آتش را شدید می کند، اما این بار خبر بدی نیامد. آتش که به جان ساختمان افتاد، همه فکرها یک جا رفت سمت پلاسکو. این بار مرکز آتش زیر زمین بود شعله می کشید و بالا می آمد. هیچ کس در ساختمان نماند فقط آنان که باید بمانند ماندند. این بار آتش را کسی نمی دید هیچ شعله بزرگی از خیابان های اطراف پیدا نبود و مردم صف نکشیده بودند سوختن را تماشا کنند. 30 دی بار اولمان بود نمی دانستیم آتش چه می کند. ایستادیم مطمئن شویم، ایستادیم تا خوب ببینیم شعله ها تا کجا بالا می آیند و وقتی بدن ساختمان خوب داغ شود چه می شود. آنها فریاد می زدند تا دورمان کنند اما ما بار اولمان بود؛ اما این بار دلهره ها کمتر بود. می دانستیم چه باشیم چه نباشیم آنها کار خودشان را می کنند. ساختمان های سالمند اطراف دوباره زندگی شان را از سر می گیرند همه خیالمان راحت شده اما چیزی در مغز آنها هنوز روشن است. آتشی که از دی سال گذشته هنوز خاموش نشده است. بعد از آن هر سرفه ای در دود و هر دردی در سینه بوی آتش نشانی را می داد که آتش نشاندش. سیزده طبقه ساختمان سالم ماند چیزی فرو نریخت. آتش سرد و خاموش شد و چند روز بعد باز هم فراموش کردیم که یک ساختمان از کجا می سوزد و شعله می کشد.