آرشیو شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۶۷۳۱
صفحه آخر
۲۴
اهل کلمه

چند کلمه بی بهانه درباره احمدرضا احمدی

سعدی شعر امروز ایران

محسن بوالحسنی (روزنامه نگار)

سر راست باشیم. احمدرضا احمدی تمام این سال ها که در خلوت نوشت و پا به هیچ جای نامربوطی نگذاشت ما هم یک سره فراموشش کردیم؛ مگر گاهی آن هم به هزاران توجیه. اما او مصرا‍ کار کرد و نوشت. شعر، داستان، قصه کودکان، نمایشنامه و...گفت اگر ننویسم می میرم و می نویسد که نمیرد. بسیارند شاعرانی که با یک گوشه چشم مخاطب، عطای ادبیات را به لقایش بخشیدند و ظرف کوچک شان پر شد و اشباع و رفتند پی کار خودشان و تجارتی راه انداختند و دوران شاعریشان مثل جوش های دوران نوجوانی به سر آمد؛ اما احمدرضا و چند نام دیگر، روزبه روز به نوشتن اصرار کردند. گویا ذات بعضی در نوشتن و در عشق بازی مدام با کلمات است که معنی می گیرد و همین است که نام احمدرضا احمدی در طول چند دهه حضورش همیشه نامی مهم در ادبیات ما بوده. انگار که آن جمله فروغ، در جان احمدرضا مصداق عینی دارد که «چرا توقف کنم؟ چرا؟» و حالا این احمدرضاست. گفت و گو با احمدرضا و حرف زدن درباره ذات شعرش، یکی از آرزوهای همیشگی من بود؛ اما چرا باید شاعری که می خواست و می خواهد به دور از هر گونه مصاحبه وقت گیری بنشیند و فقط کار کند را با خودخواهی ام تلف کنم؟ تاریخ قضاوت خواهد کرد و به تحسین و رد من و امثال من وقعی نمی گذارد این تاریخ بی تعارف. شعرهایش را با خودم مرور می کنم. شعرهایی که هیچ کس هیچ روزی سطری ننوشت از چگونگی مکانیسم چگونه نوشتن شان. نوشتند؟ از این تصاویر عجیب و غریب که او را پیشرو تظاهراتی تک نفره در شعر کرد. بی آنکه بخواهد یا اصراری به این موضوع داشته باشد. او سعدی شعر امروز ایران است که هیچ کس جز خودش نتوانست این طور ساده تر از ساده و وهم انگیزتراز وهم، شعر بنویسد و از پنجره به جهان ناسزاوار بیرون نگاه کند.