آرشیو یکشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۴۰۵۳
صفحه آخر
۱۶
یاد

دل در تو گرفتار و نگاه تو مرا بس ای خوب تر از خوب، پناه تو مرا بس

حجت الاسلام سید احمد خمینی

پدر بزرگ!

هر سال که نفس های اسفند به شماره می افتند و همگان در انتظار بهاری نو هستند، جای خالی شما بیشتر احساس می شود، نامت بیشتر برده می شود و چشم های مادربزرگم، به یاد زخمی کهنه، غمبار می شوند، و چه زخمی عمیق تر از یک جدایی زودهنگام... یک جای خالی که در گذر سال ها پر نمی شود.

می دانم و باور دارم که خوبان نمی میرند بلکه زنده اند و نظاره گر عزیزان و احوالات شان و دلواپس و دعاگوی شان.

بارها و بارها در روزهای جفاکار و ناملایمات سیاست ایران، ایمان آورده ام که دعاهای امام و شما، پدر صبورم را تنها نگذاشته اند و هر روز او را استوارتر و عزیزتر و بزرگ تر از روز پیش ساخته اند.

و اما من، احمد، با شما عهد می بندم که تنها به هم نام بودن با شما اکتفا نکنم و تا می توانم در پدرداری شاگرد مکتب تان باشم.

دعایم کنید که در راه خدمت و جانفشانی در راه انقلاب امام پای در جای پای شما بنهم.

بیست و یکمین بهار عمر من از راه می رسد ولی افسوس که بهارها بی گل روی تو آغاز می شوند.

کاش بودی تا بوسه ای بر دستان مهربانت می زدم،

کاش بودی که چهره ی مادربزرگم را یک بار هم که شده عمیقا شاد و خوشحال می دیدم،

کاش بودی تا خنده های پدرم را از عمق دل می دیدم، از علاقه ی خودم به او متوجه جای خالی ات در زندگی اش می شوم،

و کاش بودی...