چند شعر کوتاه طنز
اشتباه
شاعری قبله نما را گم کرد
سجده بر
مردم کرد!
شاعری
وام گرفت
شعرش آرام گرفت!
زاهدی نوبنیاد
راه و رسم عرفا پیشه گرفت
لنگ مرغی برداشت
و به آهنگ حزین آه کشید:
«مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک!»
شاعر تشنه
ز دریا می گفت
اهل بیت سخنش را
به اسارت بردند!
تاجری دسته گلی پرپر دید
یاد پروانه کسبش افتاد!
شاعری وارد دانشکده شد دم در
ذوق خود را به «نگهبانی» داد!
نان و پسته
شاعری می لنگید
ناقدی نان می خورد!
تاجری فال گرفت
غزلی لامیه آمد-
تاجر
چیزی از شعر نفهمید اما
چشم مبهوتش را قافیه «مال» گرفت
تاجری قصه نویس
کودکان را به تفاهم می خواند
مگسی
روی گل لاله تقلا می کرد!
تاجری اره برقی آورد
پای یک منظره را
امضا کرد!
تاجری
مجلس تفسیر گذاشت
ابتدا
فاتحه بر قرآن خواند!
شاعری ضربت خورد
تاجری شعرشناس
در ته حجره خود
شربت خورد!
شاعری خنجر خورد
شعرش از گرده
به پیراهن ضارب پاشید!
سالکی خسته به دنبال حقیقت می رفت
در مجاری اداری گم شد!
شاعری خانه نداشت
در خیابان خوابید
شهرداری سر ذوق آمد و اقدامی کرد!
شاعری خم می شد
منشی قبله عالم
می شد!
شاعری در مشعر
عارفی در عرفات
بر گل روی محمد
صلوات!