آرشیو چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۳۱۳۲
ادبیات
۹

آن روزی که باران بیاید

«پس از باران» نمایش نامه ای است از سرژی بلبل، نمایش نامه نویس معاصر اسپانیایی، که با ترجمه نگار یونس زاده در نشر نی منتشر شده است. «پس از باران» که در سال 1999 جایزه مولیر را که معتبرترین جایزه ملی فرانسه است برای بهترین نمایش نامه کمدی دریافت کرده نمایش نامه ای است با هشت شخصیت. مکان رویدادهای این نمایش نامه تراس ساختمانی با دفاتر کاری مجلل است که کارکنان یک موسسه مالی از چهار یا پنج شرکت در آن حضور دارند. در پایان ترجمه فارسی «پس از باران» پس گفتاری آمده است در معرفی سرژی بلبل و آثارش. در بخشی از این پس گفتار درباره آثار بلبل می خوانیم: «آثار نغز بلبل، که اغلب در رده ی بهترین آثار قرار می گیرد، در قالب هایی نو خلق می شود که او در آن ها به کندوکاو می پردازد؛ در این زمینه، او نمایش نامه نویسی را طبق ساختارهای آن و ماهیت کشمکش نمایشی بررسی می کند.»

سرژی بلبل در «پس از باران» بحران هایی را عمده می کند که در آغاز شاید عادی تلقی شوند. در آغاز نمایش نامه مدیر اداری و مهندس کامپیوتری را می بینیم که به تراس می آیند تا مخفیانه سیگار بکشند. آن ها دلواپس اند. دلواپس این که لو بروند. ترس از چشم های نامرئی مدیران کنترل کننده، ترس لورفتن و همواره خود را در معرض تهدید دیدن، موضوعی است که در بخش های دیگر نمایش نامه نیز حضوری ملموس دارد. دلواپسی و ترس شبحی است که گویی بر سراسر نمایش نامه سایه افکنده است بلبل به آرامی و از خلال مکالماتی گاه به ظاهر عادی و روزمره که در صحنه های مختلف نمایش نامه جاری است مخاطبش را گام به گام به سمت فاجعه و بحران پیش می برد. بحران و فاجعه ای که بخشی از آن نیز زیست محیطی است. گویی از آخرین باری که باران باریده زمان زیادی می گذرد و این بی بارانی، این بحران زیست محیطی در نمایش نامه وجهی استعاری نیز یافته است. اما آن چه هراسناکی این کمدی را تشدید می کند نوعی بی اعتنایی آدم ها به فاجعه است. در پایان صحنه اول نمایش نامه می بینیم که در همان حین که مدیر اداری و مهندس کامپیوتر در تراس صحبت می کنند، آن پایین، پایین برج چهل ونه طبقه ای که آن ها در تراس یکی از طبقات آن ایستاده اند، فاجعه ای رخ می دهد که این گونه توصیف می شود: «... مدیر اداری جعبه ی نقره اش را بیرون می آورد. بدون معطلی و با اضطرابی آنی، دو نخ سیگار برمی دارند و با هیجان روشن می کنند. از دور انفجاری دیده می شود. صدای شکستن شیشه ها، تصادف، برخورد بدنه های فلزی، دادوفریادهایی که چندان شنیده نمی شود. بلافاصله از دور، صدای گوش خراش آژیرهایی که نزدیک می شود به گوش می رسد. برای دیدن اتفاق رخ داده قدمی پیش نمی روند. سیگار می کشند.»

پیش گفتار نمایش نامه «پس از باران» شعری است از ژیلبر بکو با ترجمه تینوش نظم جو؛ شعری که آرزویی را بیان می کند که خود نمود فقدان است. آن چه می خوانید سطرهایی است از این شعر: «آن روزی که باران بیاید/ من و تو، آن روز،/ ثروتمندترین دنیا می شویم/ ثروتمندترین دنیا می شویم/ و آن روز، آن روز، / درختانی که از شادی می گریند/ زیباترین بارهای جهان را/ زیباترین بارهای جهان را/ در آغوش شان به ارمغان می آورند/ و آن زمین، آن زمین سرخ محزون/ که تا بی نهایت، تا بی نهایت ترک می خورد/ و شاخه های برهنه ای که تکان نمی خورند/ از آب، آب باران، سیراب سیراب می شوند...».