آرشیو یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، شماره ۴۰۸۰
صفحه آخر
۱۶
دمی با قدما

لطفا در بهار نمیرید

رضا ضیاء

پیشتر در همین جا به «زمستان» از دید قدما اشاره ای رفت، و گفته شد که: لذت بردن از زمستان نوعی رفتار مدرن است، در قدما به دلیل دشواری تهیه خوراک و پوشاک مناسب و نبود وسائل گرمایشی و گران بودن آن، همیشه از زمستان با بدی یاد کرده و از رسیدن بهار و طی شدن زمستان به نیکی گفت وگو نموده اند.

در مناقب العارفین افلاکی، حکایت جالبی در این زمینه هست که مولانا گفته: مرد خدا بودن، با مردن در بهار تناقض دارد وفصل مردن خزان و زمستان است، نه بهار!

«درویشی از مشایخ آن عصر در اول بهار وفات یافت و اعتقاد هوام عوام آن بود که او ولی خداست: بحضرت مولانا اعلام کردند که آن فلان مرد ولی مرد: فرمود که تمامت اشیا و اجزای عالم رو بحیات نهاده اند او چون مرد؟ پس چگونه مرد خداست؟ تا مرد خدا رضا ندهد مرگ را بر او دست رسی نیست و اغلب انبیا و اکابر اولیا باید که در فصل خزان و قلب زمستان نقل کنند: چنانک حضرتش در زمستان شدید که روی زمین چون حدید شده بود رحلت فرمود و هذا من امارات الولایه» (مناقب العارفین، تصحیح تحسین یازیجی، ص 420)

استدلال مولانا خیلی ساده است، او می گوید: مردن مردان خدا به اختیار خودشان است و چطور دلشان می آید در بهار بمیرند. من هم نمی دانم ناصرچشم آذر و پیش از او، دوست دیگرمان خلیل کسایی (فرزند استاد کسایی) چطور دلشان آمد در بهار بمیرند؟!

من از همینجا از مسولین می خواهم: شما که اینقدر راحت همه چیز را ممنوع می کنید، مردن در بهار را هم ممنوع کنید!