آرشیو دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۷، شماره ۳۱۵۹
ادبیات
۹

شاهکاری از تامس هاردی

«غروب روزی از اواخر ماه مه، مرد میانسالی پای پیاده از شاستن به دهکده مارلوت در دره مجاور بلیک مور یا بلک مور به خانه می رفت. پاهایش سست و ضعیف بود، اریب وار راه می رفت و در راه رفتن به چپ میل می کرد. گاه سری می جنباند، گویی چیزی را تایید می کرد، هرچند به چیز خاصی نمی اندیشید. زنبیل مخصوص تخم مرغ را، که اینک خالی بود، بر بازو افکنده بود، پرز کلاهش آشفته بود، و قسمتی از لبه اش، آنجا که معمولا هنگام برداشتنش انگشت شست او با آن تماس می یافت، فرسوده شده بود. چندی که گذشت به کشیش سالخورده ای برخورد که بر مادیان قزلی سوار بود و همچنان که می رفت آهنگی را زیر لب زمزمه می کرد». این شروع رمان «تس دوربرویل» تامس هاردی است که سال ها پیش با ترجمه ابراهیم یونسی به فارسی ترجمه شده بود و به تازگی چاپ جدیدی از آن توسط نشر نو منتشر شده است. تامس هاردی، شاعر و نویسنده کلاسیک انگلیسی است که در سال 1840 متولد شد و در 1928 از دنیا رفت. هاردی وقتی جوان بود به سرودن شعر می پرداخت که البته در آغاز با موفقیت همراه نبود. تا اینکه در سال 1865 شعری از او را با عنوان «چگونه سرایی برای خود ساختم» منتشر کرد. اما از آنجا که نشریه ها چندان اقبالی به شعرهایش نشان ندادند به ناچار به نوشتن داستان های منثور روی آورد و داستانی با نام «مرد بینوا و بانو» نوشت که رمانی طنزآلود بود که البته این نیز با موفقیت همراه نبود. کتاب های بعدی هاردی نیز با اقبالی روبه رو نشدند تا اینکه در سال 1873 بالاخره یکی از رمان های او با موفقیت همراه شد. «یک جفت چشم آبی» عنوان این رمان بود که بعد از آنکه در لندن به چاپ رسید در نیویورک هم به چاپ رسید و در آمریکا با استقبالی حتی بیشتر از انگلستان همراه شد. بعد از این هاردی به طور جدی تری به نوشتن رمان پرداخت و آثار زیادی منتشر کرد. با این حال هاردی اصولا خود را شاعر می دانست و بعد از آنکه به عنوان رمان نویس جایگاه خود را یافت باز به سرودن شعر بازگشت.

«تس دوربرویل» در کنار «جود گمنام» و «به دور از مردم شوریده» از آثار مشهور هاردی به شمار می رود. در ترجمه فارسی «تس دوربرویل»، نقدی هم از ویرجینیا وولف آمده که در بخشی از آن می خوانیم: «بعضی نویسندگان ذاتا از همه چیز آگاهند، دیگران از بسیاری چیزها ناآگاهند. عده ای، همچون هنری جیمز و فلوبر، هم می توانند از مزایایی که استعدادشان به ارمغان می آورد بهترین بهره را ببرند و هم نبوغ شان را در طی خلق اثر مهار کنند؛ اینان از همه امکانات هر موقعیتی آگاهند و هرگز غافلگیر نمی شوند. از سویی دیگر، احساس می شود که نویسندگان ناآگاه، مانند دیکنز و اسکات، ناگهان و بی رضایت خودشان برکشیده و به پیش رانده می شوند. موج که فرو می نشیند، آنان نمی دانند چه رخ داده است یا چرا رخ داده است. هاردی را باید در میان اینان قرار داد- و این سرچشمه قدرت و ضعف اوست. گفته خود او، لحظه های شهود، دقیقا آن قطعه های حاوی زیبایی و قدرت شگرف را توصیف می کند که در هر کتابی که او نوشت می توان یافت. با فعال شدن ناگهانی قدرتی که نه ما می توانیم پیش بینی اش کنیم، و نه چنین می نماید که مهارش به دست اوست، صحنه ای از بقیه صحنه ها جدا می شود».

«تس دوربرویل» رمانی تکان دهنده است که با ستایش زیادی همراه شده تا جایی که سیمون دوبووار آن را اثری مافوق فلسفه دانسته است. فقر خانواده، تس دوربی فیلد را به خدمت کسانی می کشد که به نظر می رسد که از بستگانش هستند. بعد از این تس ازدواج می کند و بعد از ازدواج پیش همسرش به خطاهایی که کرده اعتراف می کند و اگرچه همسرش خود فرد معصومی نیست اما گناهان تس را نمی بخشد و این چنین زندگی تس درگیر ماجراهای دیگری می شود. در بخشی دیگر از رمان می خوانیم: «انجل کلر پس از پیمودن بیست وچند میل راه پرفرازوفرود، که در نیم روزی گرم و درخشان انجام شد، سرانجام به پشته واقع در یکی دو میل غرب تالبوت هیز رسید، و از آنجا کم کم از بلندی به زمین های رسوبی دره فرود آمد؛ هوا سنگین تر شد، رایحه رخوت آور میوه های تابستانی و مه و یونجه و گل چنان ترکیبی به وجود آورده بود که در این ساعت از روز می نمود که حتی جانوران و زنبوران و پروانه ها را نیز خواب آلود کرده است. کلر اکنون چنان با اینجا آشنا بود که از مسافتی دور گاوهایی را که بر مرغزار پراکنده بودند به نام باز می شناخت. از این که می دید می تواند ژرفای زندگی را در اینجا ببیند و این زندگی را به شیوه ای از نظر بگذراند که در ایام تحصیل بر او ناشناخته بود احساس شعف می کرد...».