آرشیو دوشنبه ۴ تیر ۱۳۹۷، شماره ۵۱۳۶
پایداری
۱۰
نگاه

غمنامه صبر

مستند «با صبر زندگی»، روایتی دردناک از مردمانی است که طی دو سال سخت و طاقت فرسا، زیر آتش و خمپاره های دشمن، نفس کشیدند و شاهد از دست دادن عزیزانشان بودند. «با صبر زندگی» مستند جدیدی درباره اتفاقات سوریه است. وحید فراهانی اینبار سراغ داستان فوعه و کفریا دو شهر سوریه رفته است. او ماجرای تبادل اسرای سوری و داعشی را روایت کرده است. اگرچه خط محوری مستند «با صبر زندگی»، روایت تبادل مردم محاصره شده فوعه و کفریاست، اما تلاش کرده با فاصله گرفتن از معرکه جنگ، که در عمده مستندهای تولید شده از اتفاقات سوریه شاهد آن هستیم، عشق و روابط انسانی میان خانواده های سوری و شرایطی که برای کودکان جنگ به وجود آمده را به تصویر کشیده و روایت کند.

تعلیق در ژانر سینمایی یعنی هیجان، یعنی مهارت، یعنی ابزار سینمایی که مخاطب را در استرسی فیلم گونه نگه می دارد که در کل مدت تعلیق اضطراب حادثه ای سینمایی را دارد اما سرانجام می داند که فیلم تمام شده و بعد از تیتراژ به غذاخوری کنار سینما می رود.

وقتی از تعلیق در ژانر مستند حرف می زنیم دیگر خبری از هیجان سینمایی نیست تنها درد است، واقعیتی دردآور که در تخیل، انتظار دروغ بودنش را می کشی و در مستند فوعه و کفریا همیشه منتظر همین دروغ میمانی و حاشا که واقعیتی تلخ انتظارت را می کشد. لحظه هایی تصویری که نمی توانی باورش کنی.

پیش از پرداخت به ماهیت تاثیرگذاری در مستند، مخاطب نیاز به پیشینه تاریخی و ذهنی از وقوع دلایل یک اتفاق دارد. فوعه و کفریا دو شهرکی که دو سال بدون هیچ ارتباطی با شهرهای دیگر، مقاومت می کند شهری در 35 کیلومتری جنوب غربی حلب و ده کیلومتری شمال ادلب که کاملا در محاصره تروریست هاست. 30 هزار نفر ساکنی که طی این دوسال به 15 هزار رسیدند و طعم دریافت 85 هزار گلوله خمپاره در این دو سال را چشیده اند، گلوله هایی که 2000 شهید غیرنظامی بر جای گذاشت. با تمام این تفاسیر تروریست ها امکان دستیابی به این دو شهرک را پیدا نکردند و به سمت حفر تونل رفتند، تونل هایی به داخل شهرک برای انجام عملیات انتحاری.

وقتی صحبت از مقاومت به میان می آید تصورات مختلفی از فضای شهری در ذهن مخاطب شکل می گیرد، از مفهوم مقاومت و زندگی در فضای مقاومت، اما مستند «با صبر زندگی» از درون فوعه و کفریا روایت می کند از قحطی مطلق بدون آب، گاز و برق. وقتی تنها وسیله گرمایشی هیزم باشد و غذای کودکان ریشه گیاهان باشد آنوقت کمی با مفهوم محاصره و مقاومت آشنا می شوی. اما از طرف دیگر دو شهر مضایا و زبدانی که محل زندگی تروریست هاست در محاصره نیروهای مقاومت قرار گرفته است. مذاکراتی شکل می گیرد و قرار می شود خانواده های دو شهر فوعه و کفریا با مضایا و زبدانی مبادله شوند که جزئیات این آزادسازی به طور کامل در مستند توضیح داده و ماراتن انتظار از این جای مستند آغاز می شود.

ساعت 8 صبح روز اول مبادله، تشریح تصویری حال و روز منتظران در محله «راموسه» واقع در جنوب غرب حلب. شخصیت های مستند روایت می شوند، منتظرانی که حتی می شد از پیشینه حضورشان در محل آزادسازی روایت کرد تا به لحظه وصال ختم شود. ابوعلی راننده گروه فیلمبرداری منتظر پدر و مادر است از اینجا انتظار ترجیع بند مستند می شود. انگار قرار نیست دوربین روی سه پایه برود.

لحظه به لحظه این انتظار قدرت روایت دارد هر کلوزآپی که از افراد گرفته می شود می تواند روایتگر داستانی مستقل از انتظار و مقاومت باشد. نریشن هایی که این انتظار را روایت می کند چاشنی پردازش ادبی به موضوع انتظار را به خود می گیرد تا مقدمات روایت اصلی را فراهم کند.

ساعت 10 شب روز دوم، تماس های منتظران و عبور اتوبوس های تروریست ها از جلوی دوربین مقاومت فضای مستند را ملتهب تر می کند و سرانجام ساعت 11 روز سوم به ابوعلی خبر می رسد که انفجاری در نزدیکی اتوبوس ها اتفاق افتاده و بر التهاب این تعلیق می افزاید، اینجاست که مخاطب با خود فکر می کند کاش تماشاگر یک فیلم سینمایی بود و آن چیزی که انتظارش را می کشد کیلومترها با واقعیت فاصله داشت. اینجا هیچ بازیگر حرفه ای نمایش انتظار و اضطراب را نمی توانست روایت کند. مستند از تصاویر ضبط شده توسط تروریست ها استفاده می کند و مردمی که برای استراحت از اتوبوس ها پیاده می شوند را نشان می دهد، هر لحظه انتظار یک انفجار را داری و چهره های بی اطلاع خانواده نیروهای مقاومت را می بینی. تقسیم خوراکی بین کودکانی که بعد از دو سال رنگ و لعاب چیپس و پفک را می بینند و خودروی بمب گذاری شده به محل تجمعشان نزدیک می شود. داستان مستند به همین سادگی نیست. همه چیز به یک تبادل ساده ختم نمی شود. داعشی ها مثل همیشه نقشه شوم دیگری در سر دارند. نقشه ای که سال ها برای آن تمرین کردند تا یاد بگیرند بی رحم باشند، تا بلد باشند خون بریزند و نلرزند.