آرشیو شنبه ۹ تیر ۱۳۹۷، شماره ۵۱۴۰
صفحه آخر
۲۰
زیتون سرخ

قسمت دوازدهم: زیارت عمه جان بی نظیر سادات

سید مجتبی مومنی

بعد از کمی که در مسیر رفتیم، ابوعلی در سمت چپ مان یک خیابان نشان مان داد و گفت؛ انتهای این خیابان حرم حضرت زینب (سلام ا... علیها) است، اسم خیابان بهمن است. اما ما وارد آن خیابان نشدیم و به مسیر ادامه دادیم.

وقتی ماشین توقف کرد ابوعلی گفت: «اینجامعروف به محله عراقیاست. از اینجا به حرم نزدیک تریم و کلا یه مرحله بازرسی داره.»

از ماشین پیاده شدیم و به طرفی که ابوعلی نشان مان داده بود، رفتیم. از جلوی قبرستانی رد شدیم و به ورودی در حرم رسیدیم. بعد از بازرسی وارد یک صحن کوچک شدیم که سنگ مرمرهای سفید کف آن را پوشانده بود. چند ستونی هم در وسط این حیاط قرار داشت. در گوشه ای هم یک در بزرگ با ساعتی بالای سرش بود که وارد صحن اصلی حرم حضرت می شد.

وارد چارچوب در شدیم. گنبد طلایی در قاب عجیب دلبری می کرد. گنبد طلایی عمه جان بی نظیر سادات را که ببینی، زانوهایت دیگر توان کشیدن بدن ات را ندارد و در چنین حالی خاک بهترین همنشینت است. دوست داشتم در طلایی گنبد غرق شوم و هیچ غریق نجاتی به دادم نرسد. گنبد مرادی که سال های سال آرزوی زیارتش را به دل می کشیدم، حالا در چشمان ام نقش بسته بود. گنبدی طلایی که در آسمان ابری خودنمایی می کرد.