آرشیو یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۷، شماره ۳۱۹۴
صفحه اول
۱
سرمقاله

کدام ابردزدی؟

دکتر نعمت احمدی ( کشاورز)

ایران در طول تاریخ با بیل کشاورز و نی چوپان و هر از گاهی زنگ قافله ای که کالا را از این شهر به آن شهر می برده، سرپا مانده است. کشاورزی ایران با اکثر مناطق جغرافیایی جهان متفاوت است. در کل فلات ایران رودخانه قابل توجهی که با تکیه بر رواناب ها، عملیات کشت و زرع صورت بگیرد، وجود ندارد. نگاهی به دیگر کشورهای باستانی که نگهدار حوزه تمدن جهانی هستند، نشان می دهد نیل از کوه های کلیمانجارو تا مدیترانه حاشیه تمدنی دره نیل را پاسداری کرده است. گنگ، هندوستان را سرپا نگه داشته و رود زرد بر تمدن چند هزارساله چین سایه افکنده است. دانوب تمدن اروپا را به هم گره زده است و دیگر حوزه های تمدنی هم در کنار آبراه های طبیعی شکل گرفته اند. اما تمدن ایران در منطقه خشک فلات ایران در طول قرن ها نگاه به کلنگ مقنی ها و بیل کشاورزان داشته است. آماری از کاریزهای تودرتوی فلات ایران نداریم. در پروازهای داخلی اگر شرایط جوی اجازه دهد، هنوز هم می توان حلقه های به هم پیوسته قنات ها را پشت سرهم شمارش کرد. ورود تکنولوژی استحصال آب از طریق حفر چاه های عمیق و نیمه عمیق بیش از لشکرهای مهاجم در طول تاریخ به زیست بوم این فلات خشک آسیب زد. پدران ما وقتی پا به این خاک گذاشتند به علت نبود رودخانه درصدد برآمدند تا شرایط جغرافیایی محیط را برای زندگی مهیا کنند. کاریز یا قنات ابداع پدران ما بود که فارغ از حاشیه نشینی رود و رودخانه ها، آب را از دل خاک عمیق بیرون کشیدند و در خشک ترین نقاط، سرسبزی را هدیه این آب و خاک کردند. باید در کویر و روستاهای آن زندگی کرده باشید تا عظمت فکر ایرانی در به وجودآوردن قنات ها را درک کنید. حیات نگارنده در دو دوره قبل از هجوم موتورهای دیزلی و برقی و بعد از آن در کشاورزی گذشته است؛ دوره ای که قنات حیات کشاورزی را رقم می زد. این دوره را باید به قبل از اصلاحات ارضی و تغییر رژیم ارباب و رعیتی و مالکیت آب و خاک در کشور و بعد از اصلاحات ارضی تا انقلاب اسلامی تقسیم کرد. هم سن وسال های نگارنده خاطره دور و مبهمی از نخستین موتورهای آب دارند که اتفاقا جزء نخستین موسسات تمدنی بود که به روستاها وارد می شد و صدای گرپ گرپ تک وتوک موتورهای دیزلی آمیخته با خاطرات دوره کودکی و نوجوانی ماست. با اصلاحات ارضی و تغییر مالکیت اراضی نخستین هجوم به ثروت آبا و اجدادی فلات نشینان ایران صورت گرفت؛ زارعانی که صاحب زمین شدند و مالکانی که بخشی از آب و خاک خود را در تقسیم اراضی از دست دادند با تکیه بر تکنولوژی جدید استحصال آب، از نیروی موتورهای دیزلی استفاده کردند و با حفر چاه های نیمه عمیق و عمیق، آب های زیرزمینی را هدف قرار دادند. قنات هایی که هزاران سال باعث رونق و آبادی و آبادانی کشور بود، در اندک فرصتی خشکید. نمی دانم مسئولان وقت چه فکر و برنامه ای داشتند، در کنار قنات های هزارساله، چاه های جدیدی حفر شد که در کوتاه مدت آب های تحت الارضی یا به اصطلاح سطحی را با قدرت موتورهای دیزل استخراج کردند. با استخراج آب های زیرزمینی، قنات ها خشکیدند. مرحوم پدرم به عنوان خبره محلی در تعیین حریم قنات ها مورد مشورت قضات قرار می گرفت. جمله معروفی دارد که در پاسخ رئیس دادگاهی که پرونده اختلاف حریم چاه در آن شعبه مطرح بود و پرسید «این موتورها از چه فاصله ای برای قنات ها ضرر دارند»، با سادگی روستایی گفته بود «این موتورها وقتی که از کشتی در بندرعباس پیاده می شوند، برای قنات ها ضرر دارند». تا سال های انقلاب تقریبا اکثر قنوات در هجوم موتورهای دیزلی و برقی تسلیم شدند و در مناطقی که کشاورزی وابسته به قنات بود، قنات ها خشکیدند.

قوانین مربوط به توزیع عادلانه آب، نوشدارویی بود که سال ها بعد از مرگ سهراب نسخه پیچی شد. غلط ترین و ایران بربادده ترین اقداماتی که در رژیم سابق از دولتمردان آن عهد و زمان سر زد، همین بی برنامگی در قوانین مربوط به آب و حفر چاه و حمایت از قنات ها بود که عملا حیات آبی سرزمین ایران را از بین بردند.چاه های نخستینی که حداکثر با 12 متر از سطح زمین آبدهی داشتند، امروز به 400 متر و 500 متر رسیده است یعنی سطح برداشت آب که در حیات نگارنده از 12متری سطح زمین بوده، امروزه به 400 و 500متری رسیده و در اکثر مناطق با استخراج آب های تحت الارضی، طبقاتی در زیرزمین که محل ذخیره آب ها بوده، امروزه به حفره هایی خالی تبدیل شده اند برای نمونه دشتی که باغات نگارنده در ساوه در آن قرار دارند، متعلق به یک نفر از مالکان خوشنام آن زمان بود، نزدیک به چهار هزار هکتار اراضی آن به مالکیت دولت در آمد و در سطح 80 تا 100 هکتار مجوز حفر چاه عمیق دادند و بیش از 50 حلقه چاه در دشتی که تا زمان انقلاب فقط یک حلقه چاه عمیق دایر بود، حفر شده است. این دشت مبدا ده ها قناتی بود که روستاهای پایین دست دشت مظهر قناتشان اینجا بود. اکنون دیگر اثری از آثار چاه های متروکه هم باقی نمانده است. کاش به همین بسنده و فقط به آب و آب های زیرزمینی تعرض می شد. با ورود تراکتور سطح زیرکشت اراضی گسترش یافت؛ گسترشی که موجب فرسایش خاک شد. کافی است در اوایل بهار سری به مناطق مختلف روستایی به ویژه در غرب کشور بزنید؛ تا نوک تپه و کوه تراکتورها بذرپاشی کرده اند؛ عملی که باعث دگرگونی و تخریب بافت خاک می شود. با اولین رگبار، رواناب ها باعث فرسایش خاک می شوند. هرچند این سال ها خشک سالی بروز کرده و رگباری در کار نیست. آخرین ضربه ای که به نحوه استفاده از آب و خاک کشور وارد آمد، به نوع کشت و بی برنامگی مطلق کاشت محصولات برمی گردد. برای نمونه، هزاران سال در اطراف دریاچه ارومیه کشت انگور متداول بود. ابزاری که از زیر خاک در این نواحی بیرون آمده است، از سابقه تاریخی تاکستان های انگور حکایت می کند. کشاورزان ساکن شهرهای اطراف دریاچه ارومیه می گویند محصول اصلی این مناطق انگور بود و نزدیک به 150 هزار هکتار باغ انگور که با روش غرقابی آبیاری می شدند، در منطقه وجود داشت. نداشتن برنامه کارآمد برای فروش کشمش و انگور و استفاده از آن و نبود کارخانه های آبمیوه گیری، کشاورزی منطقه را از انگور به طرف سیب سوق داد. منطقه ای که 150 هزار هکتار باغ انگور داشت که به نسبت سیب درختی محصول کم آبی است، جای خود را به 900 هزار هکتار باغ سیب داد که به نسبت انگور به مراتب آب بیشتری احتیاج دارد. دولت هم نظارتی بر واریته درخت سیبی که مناسب منطقه باشد، نداشت و کشاورزان به دلخواه خود نهال های سیب را از مناطق مختلف وارد یا نهالستان های محلی به ذوق و سلیقه خود انواع درخت سیب را توصیه کردند. طبیعی است تغییر 150 هزار هکتار باغ انگور به 900 هزار هکتار باغ سیب و دیگر محصولات مشابه، رمق آب های زیرزمینی و روزمینی را می گیرد. مدام جلسه و سمینار و سرمایه و هزینه برای احیای دریاچه مرده ارومیه می گذارند، اما کسی نمی گوید ظرفیت آب منطقه طی قرن ها به همان 150 هزار هکتار تعریف شده بود. بدیهی است وقتی نوع کشت تغییر و سطح زیرکشت هم افزایش پیدا کند، آب مورد نیاز از میزان آب ذخیره و نیز آب هایی که وارد حوزه آبی اطراف دریاچه ارومیه می شود، بیشتر و بیشتر خواهد شد و در مدت زمان کوتاهی هم آب های سطحی و هم زیرزمینی کاهش پیدا خواهند کرد. بلایی که شوروی سابق سر دریاچه اورال آورد و آبریزگاه رودهای سیحون و جیحون و آمودریا و ریگ های آن که در شعر پدر شعر فارسی رودکی متجلی شد، به کویری تبدیل شد که اکوسیستم منطقه را به هم زده است؛ بلایی که سر دریاچه ارومیه و اطراف آن، تالاب های غرب کشور از هورالعظیم و هورالهویزه آورده شده است. چه کسی باور می کرد زاینده رود که زنده رودش می خواندند، نه در شعر شاعران اصفهانی، بلکه در شعر شاعران فارسی سرانغمه ای روح بخش داشت، امروزه به مرده رود تغییر کند؟ از تالاب گاوخونی، از چاه نیمه های سیستان، از دریاچه هامون و جازموریان نمی گویم؛ از زمین به عزانشسته کشور می گویم که خاکش بی رمق و آبش خشکیده و بی اثر شده است. با ثروت آبا و اجدادی با قنات این هنر عظیم پدرانمان چه کردیم؟ حالا گناه را گردن برف دزد و ابردزدهای خارج نشین می اندازیم؟ به گفته پدر مرحومم، از روزی که موتورهای دیزلی با کشتی به طرف ایران حرکت کردند تا امروز که سطح آب های زیرزمینی به صدها متر فروکش کرده است، با بی برنامگی فلات ایران را خشک کردیم و خشکاندیم. نمی دانم ابردزدی و برف دزدی امکان پذیر است؟ نمی دانم می شود با دست کاری در ابرها، چشمه های آب کشور را تشنه کرد و آب های سطح الارضی را به اعماق برد؟ اما با یک سفر زمینی کوتاه از ارومیه در خاک ایران تا وان در خاک ترکیه، هر دو شهری که نام خود را از دو دریاچه وام گرفته اند، به عینه می شود تفاوت جغرافیای سرزمینی را دید. ارومیه با دریاچه اش که هر روز کوچک تر می شود، با قایق های به گل نشسته اش، با ساحلی که کیلومترها دور و دورتر می شود، با تندبادهایی که نمک را به این سو و آن سو می فرستد! اما وان و دریاچه اش! با سبزی و سبزه زارهایش، با خوشی آب وهوایش، با لطافت درختان و نسیم خنک برخاسته از دریاچه وان، در یک فاصله کمتر از 200 کیلومتری، تفاوت از بهشت تا دوزخ است.