آرشیو پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۷، شماره ۴۱۳۸
غیر قابل اعتماد
۱۴
شعر طنز

برق رفته

مهدی استاداحمد

نگو در خانه ما برق رفته

بگو در کل دنیا برق رفته

بکن یک لامپ را در خانه خاموش

نمی دانی که صدجا برق رفته؟

تمام شهر از بالا به پایین

و از پایین به بالا برق رفته

نمی بینم ستاره در سماوات

از اینجا تا ثریا برق رفته

خداوندا، به کل شهروندان

بده «صبرا جمیلا» برق رفته

اگر دارند چادر برق رفته

اگر دارند ویلا برق رفته

ندارد فرق دارا با ندارا(!)

عدالت را! چه زیبا برق رفته

رود مجنون که ups بیارد

سر میک آپ لیلا برق رفته

چو برقت می رود خوابت می آید

لالا لالا لالالا برق رفته

پیامک می زنی: «meeting canceled»

ندا! سارا! سمیرا! برق رفته

فلانی در سخنرانی ش می گفت:

«لذا ایضا لهذا برق رفته نبود برق، یک بحث جهانی است

همین الان اروپا برق رفته

به جان حضرت حافظ که چندی ست

سمرقند و بخارا برق رفته...»

جواب بچه را بابا چنین داد:

نمی یابیم قاقا، برق رفته

به جای قصه دارا و سارا

از این پس: آب، بابا، برق رفته

«مسلمان نشنود کافر نبیند»

که حتی در کلیسا برق رفته

«بیا تا دست یکدیگر بگیریم»

بیا کاری بکن تا برق رفته

فضا آرام و تاریک و رمانتیک

درست عین تو فیلما! برق رفته

و مردی با زنش می گفت هر شب

صدا کم کن که سیما برق رفته

«مرا کیفیت چشم تو کافی ست»

ولی افسوس! حالا برق رفته

«الا یا ایها الساقی، ادر ک...»

که ناگه بین اجرا برق رفته!

اگر قدر انرژی را بدانیم

نمی بینیم فردا برق رفته

خودم اسراف کردم در همین شعر

بسی وررفته ام با «برق رفته»

درون بیت بیتش آب بستم

و در مصرا به مصرا برق رفته!

دوباره ماند شعرم نیمه کاره

دوباره باز گویا برق رفته...

تو کوتاه بیا!

عباس صادقی زرینی

ای پنجره خسته! تو کوتاه بیا

ای نرده برجسته! تو کوتاه بیا

این دزد که کوتاه نمی آید، پس

دیوار زبان بسته! تو کوتاه بیا