آرشیو سه‌شنبه ۹ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۵۱۶۶
تاریخ
۱۰

مصائب یک عکس

علی فریدونی

صحنه هایی را که در عمرم ندیده بودم آنجا به چشم دیدم. جوان ها اطراف زنان حلقه زده بودند تا به آنها آسیب وارد نشود. صدای تانک و زره پوش از خیابان های اطراف شنیده می شد و شرطه ها بیش از 3000 نفر از حجاج را بازداشت کردند. با استفاده از تجربیاتی که از عکاسی در جنگ داشتم پشت یکی از سطل های زباله مخفی شدم و دوربین عکاسی را بالا گرفتم و شروع به عکاسی کردم.

مردی را دیدم، زن باردارش را که بشدت زخمی شده بود به پشتش گرفته و سعی می کرد از میان جمعیت بیرون بکشد. با هجوم شرطه ها جمعیت روی هم افتاده بودند و هر کسی که زمین می افتاد زیر فشار جمعیت جان می داد. خانم بارداری با صورت زخمی روی زمین افتاده بود و سه نفر تلاش می کردند او را از زیر جمعیت بیرون بکشند. ضجه های مرد جوانی را دیدم که همسر جوانش به شهادت رسیده بود. فشردگی جمعیت به اندازه ای بود که برخی روی سر دیگران راه می رفتند. من هم مجروح شده بودم اما با این حال چند فریم عکس گرفتم و دوربین عکاسی را میان چفیه ای خونین قرار دادم.

حفظ عکس ها و نجات آنها اولویت اصلی بود. شرطه ها و نیروهای امنیتی عربستان هرکسی را که تلاش می کرد عکسی از این کشتار بگیرد دستگیر می کردند؛ بلافاصله دوربین را مخفی کردم و با رفتن به میان گروهی از بانوان سعی کردم تا خودم را مخفی کنم. دائما به پشت نگاه می کردم و هرلحظه احتمال می دادم دستگیر بشوم. تصاویر بسیار تلخی را دیدم. آنها برخی از پیکرهای شهدا را داخل سطل های زباله می انداختند و به زن و مرد و پیر و جوان رحم نمی کردند. به سختی خودم را به بعثه رساندم و مسئولان بعثه نیز مرا به زیرزمین هدایت کردند. لحظات بسیار تکان دهنده ای بود. پیکرهای بسیاری از شهدای ایرانی که کفن شده بودند در زیرزمین بعثه قرار داشتند. چند فریم از آنجا عکس گرفتم و سپس به بیمارستان رفتم و به سختی و مخفیانه چند فریم از مجروحان عکاسی کردم. پس از آن، قطعات دوربین را از هم جدا کردم و آنها را در چند ساک مخفی کردم و خوشبختانه توانستم نگاتیوها و دوربین را به ایران بازگردانم. وقتی در خبرگزاری عکس ها چاپ شد همه از شدت ناراحتی اشک می ریختند.