آرشیو پنجشنبه ۲۵ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۵۱۸۰
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

حکایت شخص و چاله و متخصصین امور

امید مهدی نژاد

روزی شخص بیچاره ای هنگام عبور از خیابان، داخل چاله ای عمیق افتاد. در نتیجه فریاد زد و از دیگران تقاضای کمک کرد. دانشمندی که از آنجا عبور می کرد، صدای شخص را شنید و نزدیک چاله رفت و با وسایل دانشمندی که در کیفش داشت، نخست مساحت دهانه چاله، سپس عمق و گنجایش چاله، میزان رطوبت خاک و در پایان سطح آدرنالین شخص بیچاره را محاسبه کرد. شخص بیچاره بار دیگر فریاد زد و تقاضای کمک کرد.ادیبی که از آنجا عبور می کرد، صدای شخص را شنید و نزدیک چاله رفت و سه جمله قصار در باب معنا و مفهوم زندگی به شخص بیان کرد.شخص بار دیگر تقاضای کمک کرد. خبرنگاری که از آنجا می گذشت، ریکوردرش را روشن کرد و با شخص مصاحبه کرد. شخص بار دیگر تقاضای کمک کرد.شخص موفقی به او گفت چاله در ذهن توست، بر آن غلبه کن. پزشکی به او گفت این یک ویروس جدید است و برای او داروی آرامبخش تجویز کرد. مسئولی درباره طرح درازمدت مرمت چاله های خیابانی برای او سخنرانی کرد. روان شناسی به او گفت چاله، ریشه در اتفاقات کودکی اش دارد. یک کارگر ساختمانی که ازدحام آدم ها بر دهانه چاله توجهش را جلب کرده بود به سمت شخص رفت و دست او را گرفت و از چاله بیرون آورد. شخص در حالی که خودش را می تکاند، نگاهی به اشخاص حاضر انداخت و گفت: واقعا تو این دانشگاها به شما چی یاد میدن؟وی در پایان افزود: اوشکولا و خاموش شد!