آرشیو پنجشنبه ۲۵ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۵۱۸۰
صفحه آخر
۲۰

شاعران بی کتاب

حامد خاکی متولد 1367 است. خیلی از شعرهایش را مادحین و ذاکرین معروف اهل بیت خوانده اند. شعرهایی که شاید همین الان که دارید این ستون را می خوانید گوشه ذهنتان باشد و بارها زمزمه شان کرده باشید. خاکی را بیشتر آیینی سرا و اهل بیتی نویس می شناسند که اتفاقا کم افتخاری هم نیست و مدال درخشانی است. اما او در حوزه غزل آزاد و عاشقانه هم دستی بر آتش دارد و غزل عاشقانه اش نیز از ملاحت و لطافت خوبی برخوردار است. ساده و صمیمی می نویسد و مخاطب را پابه پای مضامینش همراهی می کند. شعر خاکی در نوع آیینی اش به امضا و تالیف رسیده است ولی در اشعار آزاد باید بیشتر بخواند و بنویسد. با این همه همین غزل های آزادش از غزل های خیلی ها که نامشان بزرگ تر از شعرشان است یک سر و گردن بالاتر است. با هم یک غزل از حامد خاکی می نوشیم:

تو ماه بامی و من زیر سایه ماهم

برای این که بیفتی به قلب من، چاهم

تو آن مسیر بلندی که با تو همسفرم

چقدر پیش تو کوتاه می شود راهم

قبول کن که نمی خواهم از تو رد بشوم

تمام خلق بخواهند من نمی خواهم

قنوت هر شب من را پر از خودت کردی

چنان که خالی ام از سجده های کوتاهم

بهار را به وجود تو سبز می بینم

تویی بهانه باران گاه و بیگاهم

تو را سفید و خودم را سیاه می چینم

به جای کل سپاهم اسیر این شاهم

به هر کجا که قدم می زنیم تنهاییم

فقط من و تو، دو تایی، تویی و من، با هم