آرشیو یکشنبه ۲۸ امرداد ۱۳۹۷، شماره ۵۱۸۲
فرهنگ: ادبیات و هنر
۱۰
کتابداران

کتابخوان زبل!

نرجس خاتون بحرینی

در کتابخانه باقرالعلوم آبپخش کار می کردم؛ از طرف شهرداری تعدادی بلیت شهربازی در اختیار کتابخانه قرار داده بودند که به اعضای کودک اهدا کنیم. یکی از بچه های باهوش و زبل کتابخانه به نام علیرضا که کلاس چهارم ابتدایی بود و اتفاقا خیلی هم در کارهای کتابخانه کمک می کرد، سهمیه بلیتش را از خودم تحویل گرفته بود. فردای آن روز علیرضا باز هم برای گرفتن بلیت مراجعه کرد.

من برای این که بلیت به بقیه بچه ها برسد ناخودآگاه گفتم بلیت ها تمام شده است. چند لحظه بعد مجبور شدم کشویی را که بلیت ها داخل آن بود، باز کنم و علیرضا آنها را دید. مدتی گذشت و علیرضا پس از چرخی که در بخش کودک زد، پشت میزم آمد و در حالی که چشمانش از شیطنت برق می زد با لبخند گفت: «ببخشید خانم! کتابی درباره مضرات دروغگویی دارید؟»