آرشیو یکشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۷، شماره ۴۲۱۳
صفحه اول
۱
سرمقاله

ارتشی با تجهیزات کامل

سید علی میرفتاح

استعفای آقای آخوندی غافلگیرمان نکرد. می دانستیم که از ادامه همکاری با دولت دوازدهم عذر خواسته و عزم رفتن دارد. از من بپرسید می گویم همان روز استیضاح که مجلس به او فرجه دوباره داد، فکر رفتن به ذهنش خطور کرد. هم او و هم ما فهمیدیم که ماندنش دوام نمی آورد، کاری از پیش نمی برد.

رییس جمهور هم گرفتار مسائل «مهم» دیگری است و رفتن و ماندن آخوندی برایش اولویت ندارد. آخوندی را شک نکنید که جزو وزرای فرهیخته است. جزو معدود وزرای فرهیخته. کتاب می خواند، با سواد است، با فیلسوفان و نویسندگان حشر و نشر دارد، اهل نظر و نظریه پردازی است و بیش از آنکه به کار «اجرا» بیاید به درد نهادهای بالادستی می خورد و توان سیاست گذاری و تعریف استراتژی دارد. آنقدری که توان نظری دارد شاید توان راه و مسکن و شهرسازی نداشته باشد. یادآوری می کنم که آخوندی سال نود و هفت متفاوت از آن آخوندی است که در ذهن ما نقش بسته. ما پیشتر او را مدیر توانمندی می شناختیم که برکشیده ناطق نوری است. ناطق نوری در وزارت کشور او را که جوان بود بر سر کاری مهم و حساس گمارد و خیلی زود سوار اتوبوس مدیران معتمدش کرد و حتی به مقام فامیلی اش ارتقا داد. این جمله را به طعنه نمی نویسم، شما هم به طعنه نخوانید. خوب یا بد مناسبات فامیلی در مدیریت کشور مهمند و «باجناق ناطق» بودن مزیتی نبود و نیست که بشود ندیده اش گرفت. البته این مناسبات و این مزیت ها بعد از 88 تغییر کردند و مناسبات دیگری جایگزین شان شدند. مع ذلک در رزومه آخوندی نزدیکی او به ناطق و آقای رسولی محلاتی واجد اهمیت فوق العاده است.

نامه امروز آخوندی رویکرد لیبرالیستی او را تصریح می کند و به نظر می رسد او عامدانه خواسته است تا راهش را از سیاست های اقتصادی دولت جدا کند. اگر بخواهید بدانید آخوندی از چه چیز شکایت دارد و چرا ترجیح می دهد از دولت جدا شود خوب است که تیتر روزنامه های همسو با تدبیر و امید را در یک سال اخیر مرور کنید. تکلیف منتقدان دولت روشن است اما موافقان دولت در یک سال اخیر دایما منتقد رویکرد اقتصادی روحانی و ناهماهنگی ارکان اقتصادی کابینه بوده اند. چیزی که ما روزنامه نگاران از بیرون می دیدیم ناهماهنگی وزرای اقتصادی بود. تا قبلش همه گمان می بردند که نیلی نقش فرماندهی اقتصاد را به عهده دارد. اتفاقا مخالفان بازار آزاد هم نوک تیز حمله شان متوجه نیلی و دوستان نیلی بود. اما از یک جایی به بعد، خصوصا بعد از به هم ریختن بازار ارز در مرحله اول معلوم شد که تیم اقتصادی فاقد فرمانده است و خط و ربط های اقتصادی هر روز، بلکه هر ساعت کج و معوج می شود. رفته رفته صداهای اعتراض از داخل کابینه نیز بلند شد و در این بین قهرها و آشتی هایی اتفاق افتاد. بازار آزادی ها یک طرف، چپ ها طرف مقابل. دولت البته به هر دلیلی صلاح مملکت خویش را در سیاست «هم این و هم آن»، به عبارت دقیق تر «نه این و نه آن» پیدا کرد. یک روز ارز توی بازار ریخت، روز دیگر فرمان به بگیر و ببند داد و پلیس و تیغ و درفش را وارد بازار کرد. یک روز لبخند «هیچ غم به دل تان راه ندهید» زد، روز دیگر سراسیمه اخم «تهدید» بر پیشانی بست. قضیه البته پیچیده تر از آن است که بشود زبان به ملامت دولت چرخاند. نیازی نبود و نیست که دسترسی به بولتن های محرمانه داشته باشیم تا بفهمیم عربستان و امریکا چه تلاشی می کنند برای ایجاد بحران ارزی. این تلاش ها در سال گذشته مصادف شد با اعتراضات مالباختگان و عملا دولت با وجود روش و منشش، و با وجود همه آن شعارهایی که علیه دولت قبل داده بود مجبور شد از قول و فعلش برگردد، چندین هزار میلیارد غرامت به فریب خورده ها و رها شده ها بپردازد و از عمرو و زید ملامت بشنود. بهترین تعبیر این است که در قضیه مالباخته ها دولت هم چوب را خورد هم پیاز را و هم استراتژی اش به فنا رفت. اما فراموش نکنیم که سمبه پرزور بود و دولت روحانی توان ایستادن دربرابر آن را نداشت. خاطرم هست همان سال گذشته آقای آخوندی مقاله ای برای اعتماد نوشت و پرداخت یازده هزار میلیارد غرامت را از بودجه عمومی مغایر با عدالت عنوان کرد. وقتی روزنامه چاپ شد سیل تلفن های اعتراضی هم راه افتاد. به اسم مالباخته هم به ما فحش دادند، هم به آخوندی و هم به دولت. گفت درخت گردکان به این بلندی، درخت خربزه الله اکبر. وقتی ما که نه سر پیاز بودیم و نه ته پیاز اینقدر فحش خوردیم و تهدید شنیدم، تو خود قیاس کن که به رییس دولت چقدر درشت گفتند و برایش خط و نشان کشیدند. پرداخت غرامت به مالباخته ها حکم اولین دومینویی داشت که فرو افتاد و صدها و هزاران دومینوی بعدی را انداخت و هنوز هم می اندازد. ما در جلسات هیات دولت نبوده ایم و خبر نداریم چه گذشته اما سخت نیست تصور کنیم که یحتمل چپ ها و راست ها جلوی هم صف کشیدند و یارکشی کردند. دولت هم از سر اضطرار همه آن فرماندهان قبلی را کنار گذاشت و موضع وسط گرفت.

اما سوال؛ آیا اصولا در چنین موضوعاتی می شود حد وسط گرفت؟ حد وسط بازار آزاد و اقتصاد دولتی کجاست؟ آیا اصلا شدنی است؟ گفت ما کردیم و شد، عملا شده است هرچند ازباب اضطرار و اکل میته. ما چهل سال است که این حد وسط را گرفته ایم و پیش می رویم. هم یارانه چهل هزارتومنی می دهیم، هم دنبال کوچک کردن دولتیم، هم با بخش خصوصی رقابت می کنیم، هم ارز آزاد می فروشیم هم سامانه نیما داریم هم سامانه سنا و هم… قضیه حقیقتا سخت و صعب است و برای کسانی که بیرون گود نشسته اند ساده است که نقد و تخطئه را به هم بیامیزند و دولت را به ندانم کاری متهم کنند. اما آیا آخوندی هم بیرون گود است و از واقعیت های دولت خبر ندارد و محظوریت های حسن روحانی را نمی داند؟ در اقتصاد بحث نظری کردن ساده است. چپ یا راست ساده است که حکم کلی صادر کنند و بر عقایدشان پای بفشارند. بی شباهت به فیلمنامه نویسی نیست. فیلمنامه نویس در خلوت خودش با خودکار و کاغذ می نویسد ارتشی مجهز به ادوات جنگی با تانک و توپ و نفربر و پیاده نظام از روی پلی قدیمی عبور می کنند. خیلی هم خوب. اما پدر صاحب بچه تهیه کننده و کارگردان درمی آید تا چنین صحنه ای را، فقط برای چند ثانیه، بسازند و بگیرند. روحانی خوب یا بد در حکم تهیه کننده ای است که از بد حادثه کارگردانی را نیز بر عهده دارد. منتها این کارگردان بزرگوار صحنه مزبور را می سازد، اما از بخت بد نه نویسنده از صحنه خوشش می آید، نه منتقدان آن را می پذیرند، نه تماشاچی های معمولی می پسندندش و نه حتی بازیگران و عوامل فیلم عبور این ارتش مجهز را به عنوان یک کار خوب به خاطر می سپرند. بعدا هم هر کدام هرجا دست شان برسد اعلام عمومی می کنند که ما راضی نبودیم و به کارگردان گفتیم، لیکن حرف مان را قبول نکرد و زیربار نرفت و نشد و… منظورم را آیا می توانم برسانم. معمولا وقتی دولت ها ناکام می شوند اولین کسانی که حساب خود را از آنها جدا می کنند خود دولتی ها هستند. حق هم دارند. نمی خواهند تمام و کمال خود را برای ایده ای خرج کنند که اصل و اساسش را قبول ندارند. آقای آخوندی لیبرال مسلک چرا باید جزو گروهی باشد که تازه به فکر احیای کوپن بنزین افتاده اند و بازار ارز را امنیتی اداره می کنند و… اما سوال اینجاست که اگرنکنند چه کنند؟ از شخص شخیص آقای آخوندی هم یک سوال جدی باید پرسید. ایشان در سال هشتاد و هشت جزو طرفداران جدی میرحسین موسوی بود. آقای موسوی اگر برنده انتخابات می شد آیا اقتصاد بازار آزاد را ترویج می کرد؟ بعید می دانم. و اما نکته آخر. آقای روحانی الحق و الانصاف بعد از روی کارآمدنش یک کار بسیار بسیار مهم کرد که باید قدردانش بود. او توانست انگ هشتاد و هشت را از پیشانی بسیاری از مدیران لایق و توانمند جمهوری اسلامی پاک کند. اگر روحانی پیروز نمی شد ما همچنان شاهد حذف نیروهای خدوم بودیم و رقبای قدرتمندشان آنها را به جرم همراهی با مهندس موسوی و آقای کروبی از عرصه سیاست و مدیریت دور می کردند. اما روحانی توانست این قضیه را با کمترین هزینه حل و فصل کند و بسیاری از متهمان 88 را به مقام وزارت برساند و از مجلس اصولگرا برای شان رای اعتماد بگیرد. او هنوز نتوانسته حصر را بشکند. درست. اما این کارش هم کم کاری نبوده. او هم زنگنه را بر صدارت نشاند هم آخوندی را و هم ربیعی را و هم… حتی وکیل شدن خیلی از دوستان اصلاح طلب به خاطر راهی است که روحانی در نود و دو باز کرد. از این حیث باید قدردان او باشیم.