آرشیو یکشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۷، شماره ۴۲۱۳
صفحه آخر
۱۶
نگاه آخر

برای ابراهیم گلستان

ایستاده در فهم

مسعود کیمیایی

از ابراهیم گلستان هزارسال می گذرد. یک ساختمان مانده در تاریخ سرزمین من. هیچ تعریفی از او ندارم؛ فقط دانسته گی که برفراز آن ایستاده، یک کهنه پرواز که غنیمت شعور و فهم است. غمگینی بزرگ که اگر سزاوار این جهان ما نباشد… سزاواری است پیوسته به تاریخ فهم.

نقاشان بسیاری را ستوده، شاعران بسیاری را به شعر رسانده و در کارگاه سینمایی اش بسیار آورده. ابراهیم گلستان تنها یک چیز نمی داند و آن هم خود ستودن است. چون می داند انسانی سربرمعرفت، در هیچ ایستگاهی منتظر نمی ماند.

جوی دیوار تشنه، مد و مه تا خشت و آیینه و تا… نمی دانم تا کجا… ایستاده در فهم.

مرور برزندگی سیاسی او، مرور برادبیات او و مرور دست آخر به زندگی او، خیلی از ما را حواس خواهد داد. زندگی سیاسی یک بار سایه و چادری سیاه بر روح ما خواهد کشید. چادر را پس زدن، طعم آفتاب را چشیدن، اعداد دیگری می خواهد. یک بار، خیلی دور گفت: ترست رو به آغوش بگیر… از چیزی که تو آغوشته نمی ترسی… روزهای توفان اعداد نامطلوب است.

خوشا به حال شما که می دانی قهرمان تمام وقت، این روزها دروغ است… مهم تر… هیچ وقت شما را نمی شود کهنه دید.